نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۶ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

۱۴
اسفند
  • نیم نگاه
۱۴
اسفند
  • نیم نگاه
۱۳
اسفند
از نقاشی‌های خیال‌انگیز موسوی در فرهنگستان تا انکار جمعیت 22 بهمن در میدان آزادی

با تمام این اوصاف شاید هیچ نکته ای بهتر از اشاره به سابقه عملکرد میرحسین موسوی در طی دوره ریاستش بر فرهنگستان هنر نتواند وجه غالب تخیل و وهم را بر افکار او هویدا سازد. بنا بر اسناد موجود از آثار منتشر شده در این فرهنگستان طی دوره 11 ساله ریاست موسوی، می توان به فصلنامه خیال، ویژه‌نامه‌های نقش خیال، طرح خیال، نوای خیال،‌ سایه خیال، تصویر خیال، تندیس خیال، معراج خیال، اقلیم خیال، جوانه خیال، آوای خیال، صور خیال، فصلنامه خیال شرقی، ماهنامه آیینه خیال و... اشاره داشت.

  • نیم نگاه
۰۷
اسفند

سردار! گاهی میانجیگری کن میان "آقا محسن" و "دکتر رضایی"

من تو را برای "جنگ جنگ تا پیروزی" می خواهم و اینها تو را برای "صلح صلح تا شکست"

 

در شب حنابندان، "عالیجنابان شهادت"، سرمه خون به چشمان شان کشیدند و تا آسمان پر کشیدند. نخل های حاشیه اروند در متن ماجرا بودند و سرشان از بدن جدا شد اما ریشه شان هنوز در زمین است. دیروز رزمنده ای از عرض اروند رد شد اما امروز، چون منی در باتلاق نفس خود گیر کرده است و "سیم خاردار قدرت" و "مین حکمیت" ما را به چنگ خود انداخته است. نخل های حاشیه اروند هنوز ریشه خود را "آنکارد" نکرده اند و هیچ کدام، "بادی گارد" ندارند. نخل های حاشیه اروند هنوز بسیجی اند و هیچ کدام، کت و شلواری نشده اند. شهدای والفجر هشت، هنوز به نخل های حاشیه اروند می گویند؛ "برادر نخل"، "آقا نخل"، "سردار نخل". ما "دکتر نخل" نمی شناسیم "آقا محسن". آقایان دستگاه قضایی! اگر وبلاگم را نبندید من به شما قول می دهم تا آخر همین "دل نوشت" با آقا محسن رفیق شوم. قول دادیدها! "صفار هرندی" دلش برای "هاشمی دهه 60" تنگ شده و من دلم  برای "برادر محسن". آقا محسن! خیلی وقت است روی شانه هایت، "چفیه" ندیده ایم. کاش این روزها باز هم "لباس خاکی" بپوشی و به جای ریاست و سیاست، برای شهادت بکوشی. آقا محسن! تو فرمانده "همت" بودی و سردار "باکری". اگر شهید شده بودی، ما الان عکس تو را بزرگ تر زده بودیم به دیوار. ما اما مرده پرست نیستیم. "احمد کاظمی" هنوز زنده بود که در دیوار اتاقم عکسش را زدم. آقا محسن! من این متن را به هیچ روزنامه ای نمی دهم که گمان نبری کاسه ای زیر نیم کاسه است. آقا محسن! قلمت که دیروز "وصیت نامه" می نوشت، از قلمت که امروز "نامه" می نویسد، بهتر نبود؟ آقا محسن! در خاطرت آخرین بار کی زنده شد یاد فاطمیون؟ گاهی یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون را وسط نامه هایی که می نویسی، زنده کن. آقا محسن! من هنوز هم تو را دوست دارم. تو برای من هنوز هم نامزد شهادتی نه کاندیدای ریاست. نه! دکترا گرفتن عیب نیست؛ عیب این است که در کلاس بصیرت، نمره خواص ما با مدرک دکترا، از نمره عوام ما با مدرک سیکل، کمتر شود. آقا محسن! تو فرمانده پدرم بودی در "بیت المقدس". گاهی از این زمین از این زمین آلوده به انواع مین، فاصله بگیر و به سنگر شهدا در بهشت سر بزن. آقا محسن! اگر به بهشت راهت دادند که هیچ، اگر نه، به سنگر شهدا سر بزن در همین بهشت زهرا. تو مرغ باغ شهادت بودی و عده ای دوست دارند بال و پرت را ببندند و به ریشه نخل های سر جدا، به ما بیچارگان، زان سو بخندند. آقا محسن! گاهی به خودت نامه بنویس. گاهی میانجیگری کن میان "دکتر رضایی" و "آقا محسن". گاهی با حکمیت، اختلاف میان این دو را که زیادی دارد زیاد می شود، حل کن. آقا محسن! نخل های حاشیه اروند هم آیا عوض شده اند؟ آقا محسن! ببین استحکام ریشه شان را در دل خاک. آقا محسن! گاهی به جای "موبایل" با "بیسیم" صحبت کن و به جای ریاست، بزن به سیم شهادت. آقا محسن! همه ما را خوب است یک وقت هایی "موج" بگیرد تا امواج اروند از یادمان نرود. آقا محسن! قلم من "زهر" دارد اما "جام زهر" ندارد. آقا محسن! من هنوز هم شما را دوست دارم اما کلا از "نامه نگاری" دل خوشی ندارم؛ نامه، آدم را بی اختیار یاد کوفه می اندازد. نامه، آدم را یاد "حکمیت" می اندازد و این چنین که من دچارش شده ام، ناله آدم را در می آورد. آقا محسن! زمانی که وصیت نامه می نوشتی، می خواستی دست خودت را بسپاری دست خدا اما زمانی که نامه می نویسی، می خواهی کدام دست را در دست کدام دست بگذاری؟ آقا محسن! اینجا هم حاشیه اروند است و رد شدن از رود امتحان اللهی که روزی هزار بار جذر و مد دارد، جز با رمز "یا زهرا" ممکن نیست. آقا محسن! کاری نکنیم که امدادهای غیبی، غیب شان بزند. آقا محسن! من دارم به خودم می گویم؛ خدا اگر با آدم قهر کند، دیگر به آدم توفیق وصیت نامه نوشتن نمی دهد. آقا محسن! در آن صورت، هزار نامه خوبان، یکی "وفا" نکند. آقا محسن! عده ای تو را برای نامه می خواهند و من تو را برای وصیت نامه. آقا محسن! عده ای تو را برای حکمیت می خواهند و من تو را برای شهادت. آقا محسن! عده ای تو را برای خود می خواهند و من تو را برای خون. آقا محسن! عده ای تو را برای غفلت می خواهند و من تو را برای "همت". آقا محسن! عده ای تو را برای آزادی آشوبگران می خواهند و من تو را برای آزادی "متوسلیان". آقا محسن! من در کتم فرو نمی رود که حاج احمد شهید شده باشد و اگر برگردد به او خواهم گفت که چه کسانی با تیشه به جان ریشه نخل های سر جدای حاشیه اروند افتادند و چه کسانی اراده کردند میان "تیشه" و "ریشه"، آشتی ملی برقرار کنند. آقا محسن! قبول دارم زهر قلم، اعصاب آدم را خرد می کند؛ پس ببین ما چه می کشیم وقتی عده ای در جام ولایت، "زهر حکمیت" می ریزند. قلم من زهر دارد اما "جام زهر" ندارد. آقا محسن! سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد؛ نه جام زهر. آقا محسن! در دکان "قطعه 26" را شاید بتوان بست ولی در باغ شهادت، باز باز است. گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز. آقا محسن! شما از جنس پروازید و عده ای شما را برای قفس می خواهند. حیف دم و باز دم شما نیست که به این فتنه مرده، دوباره جان بدهد؟ آقا محسن! شما بعد از هر حماسه ملت ما یک نامه نوشته اید. آقا محسن! این بار به جای نامه نوشتن در "جنگ روزگار"، وصیت نامه تان در "روزگار جنگ" را بخوانید. آقا محسن! "بسم رب الشهداء و الصدیقین"، تنها به نام خدایی است که از "بسم الله الرحمن الرحیم" بهتر است. آقا محسن! ولله من شما را دوست دارم. ولله دلم برای "برادر محسن" تنگ شده. صلح، صلح، صلح، صلح...آقا محسن! من حالم از این واژه بهم می خورد. آقا محسن! اینقدر که به اسم "صلح"، خون ریخته شده به اسم "جنگ"، خون ریخته نشده. حتی در "جنگ و صلح" تولستوی هم، این شمشیر صلح است که سینه جنگ را می درد. آقا محسن! من دلم برای جبهه تنگ شده. دلم برای جنگ، تنگ شده. آقا محسن! من تو را برای "جنگ جنگ تا پیروزی" می خواهم و اینها تو را برای "صلح صلح تا شکست". آقا محسن! من تو را برای "بالا" می خواهم و اینها تو را برای "نشست".

حسین قدیانی

http://ghadiani.blogfa.com  

  • نیم نگاه
۰۵
اسفند
مهرداد بذرپاش
دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۳۹
جفای به شهید مطهری
به گزارش سرویس سیاسی برنا، در پی انتقادات مهرداد بذرپاش، معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان ملی جوانان از علی مطهری، این نماینده مجلس جوابیه‌ای را به برخی سایت‌های خبری ارسال کرد که بذرپاش به این جوابیه پاسخ داده است.

متن پاسخ بذرپاش به این شرح است:
انتقادات اینجانب از جناب آقای علی مطهری در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس (مورخ 29 دی) گویا موجب ناراحتی این برادر ارزشی شده است. هر چند بنای آن را نداشتم که به جوابیه ایشان که نکته درخوری در آن نیافتم، پاسخ دهم، اما با دیدن مصاحبه‌های مکرر ایشان و تکرار ادعا و توهین‌ها به آرای 25 میلیونی، لازم دیدم چند نکته را متذکر شوم.
  • نیم نگاه
۰۱
اسفند
در پرسش و پاسخ جمعی از دانشجویان با آیت الله مصباح یزدی مطرح شد:
اگر مرجعیت را تضعیف کنیم، سرمایه هنگفتی را مفت از دست داده‌ایم

گروه سیاسی: جمعی از دانشجویان بسیجی به دیدار آیت الله مصباح یزدی شتافتند تا کمی صریح تر مسائل سیاسی روز را در گفتگویی رو در رو با ایشان در میان بگذارند و پاسخ های استاد را بشنوند. موضوع هاشمی رفسنجانی و جریان پیرامون او شاید مهمترین محوری بود که در این دیدار مورد توجه قرار گرفت. استاد از کسانی سخن به میان آورد که درک عمیقی از مسائل ندارند و بیشتر تحت تأثیر دوستان و نزدیکان خود واقع می‌شوند و تاکید کرد:«این‌که ما تفکّر آنها را نپذیریم، رفتار آنها را تأیید نکنیم و از آنها حمایت نکنیم، کاملاً موجّه است.»

به گزارش رجانیوز متن کامل این پرسش و پاسخ که به تازگی از سوی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی منتشر شده و حاوی نکات مهمی است، بدین شرح است:

سؤال یکی از دانشجویان:

خیلی ممنون هستیم که این وقت را به ما دادید که از محضرتان استفاده کنیم. ما خودمان را در حدّ شاگرد شما نمی‌دانیم، ولی این افتخار را برای خودمان قائل هستیم که خود را پیرو تفکرات اسلامی‌ای که شما ارائه کردید، می‌دانیم.

ما می‌خواهیم خیلی صریح صحبت کنیم. این جمع صمیمی با تعداد محدود هم دلیلش همین است. سؤال خیلی اساسی که در ذهن ما از قبل از انتخابات به وجود آمده، و از این جریانات فتنه اخیر خیلی قوی‌تر شده، این است که می‌بینیم از یک طرف شواهد عینی خیلی زیادی وجود دارد که شخص خاصی پشت خیلی از قضایا بوده است؛ ولی از طرف دیگر می‌بینیم که رهبری در جمع بسیجی‌ها یا در نماز جمعه حمایتی از او می‌کنند. وظیفه ما در این موضوع چیست؟

حضرت استاد:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

تشریف‌فرمایی شما عزیزان را خوش‌آمد عرض می‌کنم و امیدوارم که شما و امثال شما ذخایری باشید برای آینده اسلام و انقلاب؛ و خودتان را آماده کنید که بارهای سنگین انقلاب را در آینده بر دوش بکشید و با توان کافی و با بصیرت کافی دِین خودتان را به اسلام و انقلاب و سیدالشهداء ـ‌علیه السلام‌ـ ادا کنید.

تفاوت وظیفه حاکم اسلامی با دیگران

در این‌که رفتار و خط مشی و موضع‌گیری‌های بعضی اشخاص با مقام معظم رهبری متفاوت است، جای شکّی نیست، در رفتار شخصی، خانوادگی، در تفکرات فقهی، سیاسی و در خط مشی‌های سیاسی که ناشی از همین تفکرات و منش‌هاست. در این باره سؤالاتی مطرح می‌شود که چرا این اختلاف اصلاً وجود دارد؟ چرا اشخاص نظریاتشان با هم متفاوت است؟ دوم این‌که اگر این رفتارشان خطاست، آیا عذری دارند یا نه، قابل مؤاخذه هستند؟ سوم این‌که اگر این رفتارها درست نیست، رهبری باید چگونه با اینها برخورد کند؟ و سؤال آخر این است که ما چگونه باید رفتار کنیم؟

البته من الان روی شخص خاص تکیه نمی‌کنم، بطور کلی عرض می‌کنم؛ ولی تفاوت‌هایی هم بین این‌گونه اشخاص وجود دارد. بعضی‌ها در هیچ یک از این عرصه‌های فقهی یا سیاسی یا مدیریتی، توان کافی برای تشخیص و درک ندارند. شاید در بین اشخاصی که این روزها مطرح هستند، کسانی باشند که مصداق این فرض باشند. آن‌چنان معلومات کافی در معارف اسلامی و فقه اسلامی ندارند؛ ممکن است لباس روحانیّت هم داشته باشند؛ امّا آن‌چنان معلوماتی که واقعاً بینش صحیح دینی به ایشان بدهد، ندارند. از نظر درک سیاسی هم تاریخچه زندگی این افراد نشان می‌دهد که درک عمیقی ندارند. بیشتر تحت تأثیر دوستان و نزدیکان واقع می‌شوند. بنابراین، این‌که ما تفکّر آنها را نپذیریم، رفتار آنها را تأیید نکنیم و از آنها حمایت نکنیم، کاملاً موجّه است.

امّا در مورد این سؤال که آیا می‌توانیم بگوییم اینها نیّت‌شان هم فاسد است؟ مثلاً ضد انقلابند یا عناد دارند؟ شاید برای کسانی که نشانه‌های زیادی داشته باشند، این اطمینان هم حاصل شود که نیّت پاکی هم ندارند؛ ولی لزومی ندارد که ما راجع به نیّت ایشان بحث کنیم. ما به رفتار کار داریم. می‌خواهیم ببینیم در عمل چگونه با اینها برخورد کنیم. روشن شدن نیّت‌شان با خداست، هر کسی باید در قیامت جواب خدا را بدهد. به هرحال ما حقّ نداریم از اینها حمایت کنیم. چرا که نه اسلام را درست شناخته‌اند، نه سیاست اسلامی را و نه مصلحت جامعه را درست درک می‌کنند. حمایت از اینها هیچ توجیهی ندارد. اگر صحنه‌ای پیش آمد که بین خط رهبری با خط آنها تضادّ وجود داشت، بدون شک باید خط رهبری را تأیید کنیم و در مقابل اینها بایستیم و باید تا حدّی که می‌توانیم عملاً از پیشرفت کارشان جلوگیری کنیم.

امّا این‌که چرا رهبری با اینها برخورد تند نمی‌کنند؟ مسئله‌ای است که پاسخش پختگی بیشتری در مدیریّت کلان جامعه می‌خواهد. شاید شما دوره اول ریاست جمهوری بعد از انقلاب را به یاد نداشته باشید و شاید بعضی از شما اصلاً آن وقت به دنیا نیامده بودید. می‌دانید آن رئیس جمهور با رأی نسبتاً بالایی انتخاب شد. در بیت خود امام هم کسانی از حامیان ایشان بودند. بعضی از فرزندان امام ـ‌ذکوراً و اناثاً‌ـ از او حمایت می‌کردند. در جامعه هم از قشرهای مختلف، حتّی از روحانیان از ایشان حمایت می کردند و بالاخره او رئیس جمهور شد. رفتار امام طوری بود که مردم خیال می‌کردند که خود ایشان هم با او موافق است و آن‌قدر این رفتار با سعه صدر توأم بود که امثال مرحوم دکتر بهشتی معترض شدند. دکتر بهشتی بسیار مرد پخته، عمیق و مدیر با حوصله و با سعه صدری بود؛ امّا کار به جایی رسید که ایشان هم معترض شد. ولی امام هم‌چنان متانت خودش را حفظ می‌کرد. تا روزی که همة مردم فهمیدند که این دیگر به درد ریاست جمهوری نمی‌خورد و مجبور شد با لباس زنانه از کشور فرار کند. بعدها ایشان فرموده بود: من از اول با این شخص مخالف بودم. در حکمی هم که برای تنفیذ ریاست جمهوری ایشان دادند، اشاره‌ای داشتند؛ ولی چون اوّل کار بود، خیلی توجه نشد.

منظورم این است که آنهایی که به ظاهر قضاوت می‌کردند، فکر می‌کردند که وقتی مثلاً بعضی از فرزرندان و نزدیکان امام از ایشان حمایت می‌کنند، امام هم مخالفتی با ایشان نمی‌کرد، مثل دیگران خدمت امام رفت و آمد می‌کرد. در آن اوجی که امام قرار داشت، مصلحتی می‌دید که امثال ما نمی‌توانند درست آنرا درک کنند. امام ثابت کرد که خیلی بهتر از دیگران می‌فهمد چه کار باید کرد. البته دیگران را از انجام وظایفشان نهی نمی‌کرد. از دار و دسته آنها و از کارهایی که می‌کردند و حرف‌هایی که می‌زدند هم انتقاد می‌کرد؛ امّا این‌طور نبود که به شخص رئیس جمهور بگوید: تو به عنوان رئیس جمهور لیاقت نداری، یا بگوید: باید کنار بروی.

با توجّه به این نکته شما می‌توانید پاسخ بعضی سؤالاتتان را بگیرید. این‌که چرا مقام معظم رهبری آنجاهایی که ما حتّی یقین داریم که فردی صالح نیست، ایشان باز هم در شرایطی به صورتی حمایت می‌کنند، در یک کلمه باید گفت: ایشان افقی را می‌بیند که حفظ یک مصلحت اقوا و اهمّ دینی است. این مسئله باید به جایی برسد که همه مردم حقیقت را بفهمند. یک جمله از امیرالمؤمنین ـ‌صلوات الله علیه‌ـ در جریان قیام مردم علیه عثمان یادم آمد. در نهج البلاغه تعبیری دارد که مضمونش این است: من به کشتن عثمان امر نکردم، نهی هم نکردم. اگر امر کرده بودم، قاتل او بودم.

حاصل این است که گاهی رفتاری از یک شخصی یک معنایی دارد و از دیگران معنای دیگری. این رفتار از آن شخص کاملاً صحیح و بجاست، امّا دیگران نباید از آن تقلید کنند. اینجا جای تقلید نیست. این‌گونه رفتار مقتضای آن مقام است، نه مقتضای حق آن شخص. او در مقام و در قلّه‌ای قرار دارد که بسیاری از افق‌های اطراف را باید ببیند، جرح و تعدیل کند، مصلحت و مفسده‌ها را با هم بسنجد و در مقطع نسبتاً طولانی مصلحت‌ها را با هم مقایسه کند. امّا دیگران این‌گونه مسؤولیّتی ندارند. آنها باید زمینه را فراهم کنند، برای این‌که او بتواند آنچه را مصلحت اصلی می‌داند، اعمال کند. این‌که مقام معظم رهبری می‌فرماید: هر کس هر چه می‌داند باید بگوید، روشن‌گری کنید؛ البته سعی کنید آنچه می‌دانید، درست باشد. اگر از ایشان سؤال کنیم: آقا، آیا شما هر چه را می‌دانید می‌گویید؟ قطعاً خواهند گفت: نه، من خیلی چیزها را می‌دانم ولی نمی‌گویم و نباید بگویم؛ امّا وظیفه من غیر از شماست. به هرحال، مقتضای ایمانی که ما، هم به اصل ولایت فقیه و هم به شخص ولیّ فقیه داریم و تجربه بیست ساله (بیش از بیست سال است که ایشان پست جانشینی ولی عصر ـ‌صلوات الله علیه‌ـ را عهده‌دار هستند) نشان داده است که رأی ایشان و رفتار ایشان صائب است. خیلی جاها ما فکر می‌کردیم باید به گونه دیگر رفتار کرد؛ بعد معلوم شد ایشان درست می‌گفتند. معنای پذیرفتن ولایت مطلقه فقیه همین است؛ ولی ممکن است برای آدم سؤال مطرح ‌شود. این عیب ندارد که سؤال کنند و جواب را بهتر و شفاف‌تر بدانند. در یک کلمه ایشان وظیفه دارند که حتی‌المقدور به آتش فتنه دامن نزنند و بهانه به دست فتنه‌جویان ندهند؛ امّا دیگران هم وظایفی دارند که باید در موقع خودش انجام دهند و یکی از وظایف مهم که در همین بیانات اخیر ایشان بود، مسئله روشن‌گری است که همه باید این وظیفه را در حدّ توان خودمان، در آنجائی که مفاسد بیشتری بر آن مترتب نمی‌شود، انجام دهیم. این راجع به این سؤالتان بود. نمی‌دانم به قدر کافی روشن شد یا نه؟

سؤال یکی از دانشجویان:

البته بحث ما بر سر وظیفه خودمان است. ما اگر این کار را بکنیم، به این فتنه آتش زده می‌شود یا نه؟

حضرت استاد:

ظاهراً این جریانات اخیر جز سیاهی رنگی باقی نگذاشته است و بالاتر از سیاهی هم رنگی نیست.

سؤال یکی از دانشجویان:

در رابطه با تفکیک بین این جریانات و جریان شخص آقای هاشمی وظیفه ما چیست؟

حضرت استاد:

همان طور که عرض کردم بعد از جریان عاشورا و عکس‌العمل‌هایی که انجام گرفت، ابهامی باقی نماند.

سؤال یکی از دانشجویان:

دومین سؤالی که برای ما پیش آمده در واقع بیشتر مربوط به مراجعی است که در شهر قم فعالیّت می‌کنند. بعضی وقت‌ها مشاهده می‌شود در بعضی جریانات و اتّفاقاتی که می‌افتد، مراجع سکوت می‌کنند؛ در حالی‌که آن چیزی که به نظر ما می‌رسد این است که مراجع باید روشن‌گری کنند، صحبت کنند و نگذارند کار به جائی برسد که رهبری بیاید خودش را هزینه کند، از خودش حرف بزند و باعث شود که همة تهمت‌ها و تیرهای دشمن به سمت ایشان نشانه برود. غیر از مثلاً آقای نوری همدانی ‌که ـ‌خدا را شکر‌ـ خوب موضع‌گیری می‌کنند، به موقع موضع‌گیری می‌کنند، سایر مراجع اینجور نیستند یا کامل سکوت می‌کنند یا بعد از این‌که مدتی می‌گذرد بیانیه‌ای می‌دهند که گاهی ‌دو پهلو است. این رفتار متأثر از چیست؟ آیا متأثر از بیت واطرافیان ایشان است؟ اگر می‌شود بیشتر برای ما باز کنید و بگویید رفتار ما نسبت به این مراجع باید چگونه باشد؟

حضرت استاد:

علّت تفاوت عکس‌العمل مراجع محترم

از کسانی که ما به عنوان مرجع می‌شناسیم و مورد قبول صاحب نظران بی‌طرف هستند، سه گونه موضع‌گیری در مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی می‌بینیم. البته کسانی که صلاحیّت مرجعیّت ندارند و بعضی گروهای خاصّ برای اغراض خودشان آنها را مطرح کرده‌اند، اصلاً مورد نظر نیستند. صحبت در مورد کسانی است که فی الجمله صلاحیّت مرجعیت دارند و مورد قبول و مورد احترام هستند، امّا در موضع‌گیری‌های سیاسی با هم متفاوت‌اند.

بعضی از ایشان هستند که هم از لحاظ فقاهت، هم از لحاظ تقوا و عدالت در حدّ بالایی هستند، امّا به دلایلی دخالت در امور سیاسی را وظیفه خودشان نمی‌دانند. مهم‌ترین دلیل ایشان این است که مسائل سیاسی پیچ و خم‌هایی دارد که خود، نیاز به تخصّص دارد. باید وقت کافی بگذارند و مطالب را مطالعه کنند، اطلاعات کسب کنند و همچنین قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را داشته باشند، نفع و ضررها را کاملاً بتوانند بسنجند؛ خلاصه اینکه شمّ سیاسی و توانائی قضاوت صحیح در مسائل سیاسی هزینه دارد. کسانی هستند که می‌گویند: ما آن فرصت و آن امکانات را برای این کار نداریم. اشتغالات علمی و مراجعات مردم در مسائل فقهی بگونه‌ای است که ما نمی‌توانیم در مورد مسائل سیاسی تحقیق کنیم تا بتوانیم خبره شویم و نظر دهیم؛ چون نظر دادن تخصّص می‌خواهد و اگر بخواهیم بدون این تخصّص نظر بدهیم، ناچار مقلّد دیگران خواهیم بود؛ یعنی از دیگران باید بگیریم. وقتی خودمان در مسئله‌ای صاحب نظر نیستیم، باید ببینیم دیگران چه می‌گویند، حرف آنها را بپذیریم و در اینجا لغزش‌های زیادی ممکن است اتّفاق بیفتد. کما این‌که در طول تاریخ از این چیزها اتفاق افتاد. برای اینکه ما از این لغزش‌ها سالم باشیم، اصلاً وارد نمی‌شویم. ما مراجعی داریم که اصلاً خودشان نه تلویزیون می‌بینند و نه روزنامه می‌خوانند. خیالشان را از این چیزها راحت کرده‌اند و فقط سروکارشان با کارهای فقهی است. خودشان هستند و درسشان و مراجعاتی که دارند.

بعضی‌ از ایشان دیدار با گروه‌های مختلف را می‌پذیرند. خانه‌ی بازی دارند؛ هر کسی آمد، آمد. پذیرفتن کسی معنایش تأیید آن شخص نیست. بعضی‌ دیگر به هیچ وجه ارتباطی با شخصیّت‌های سیاسی نمی‌گیرند؛ آنهایی هم که اصلاً ارتباط ندارند، محدود هستند. آنها هم سلیقه خودشان را دارند. به هرحال این گروه کسانی هستند که تعمداً از مسائل سیاسی کنار کشیده‌اند، بخاطر این‌که در خطرهایش نیفتند. می‌گویند: پرداختن به این مسایل نیاز به وقت دارد و امکاناتی می‌خواهد که ما در اختیارمان نیست و ممکن است اشتباه کنیم و اشتباه ما موجب خطر برای جامعه شود. ما باید از این بزرگان تشکر کنیم؛ چرا که شما وقتی تشخیص می‌دهید که صلاحیّت اظهار نظر در این کار را ندارید و اظهار نظر نمی‌کنید، این خطری ایجاد نمی‌کند. خطر از ناحیه کسانی ایجاد می‌شود که صلاحیّت اظهار نظر ندارند و اظهار نظر می‌کنند. نمونه‌اش را داشتیم که بعضی موضع‌گیرهایشان، در جهت حرکت انقلاب بود. برای انقلاب هم خدمت کردند، امّا دیدشان سطحی بوده است. دلیل این مطلب هم این است که در یک موقع دیگری ضررهایی به انقلاب زدند.

پس، آن کسانی که اصلاً وارد این مسائل سیاسی نمی‌شوند، عذرشان این است که ما در این مسائل صاحب نظر نیستیم و تخصّصی در این مسائل نداریم و می‌ترسیم اشتباه کنیم و موجب خطری برای جامعه شود. ما از آنها باید آنچه را در آن تخصص دارند توقع داشته باشیم؛ مسئله شرعی از آنها بپرسیم، درس از آنها بخواهیم. اما در مسائل سیاسی نباید به آنها مراجعه کرد.

گروه دیگری هستند که در کنار فعالیت‌های علمی و فقهی‌شان و رسیدگی به امور مردم، وقت و شأنی را برای پرداختن به مسائل سیاسی می‌گذارند. یا شمّ سیاسی قوی دارند یا استعداد بیشتر برای این مسائل دارند که دیگران ندارند یا وظیفه خودشان می‌دانند که در این کارها دخالت کنند و طبعاً باید برایش هم وقت کافی بگذارند. روزنامه‌های مختلف را می‌خوانند. رادیوهای خارجی و داخلی را می‌گیرند. با اشخاص و گروه‌های مختلف تماس می‌گیرند. بحث می‌کنند. کسب اطلاع می‌کنند. برای اطلاعات و ارتباط، کانال‌های مختلف دارند؛ یعنی به حدّی می‌رسد که به خودشان اجازه می‌دهند که خود را در این مسائل صاحب نظر بدانند. شرایط هم به توفیق الهی به گونه‌ای پیش آمده که دوستانی الهی کمک‌شان می‌کنند و از گروه‌های مختلف اطلاعاتی در اختیارشان می‌گذارند و خودشان هم فراست و زیرکی خاصی دارند که می‌توانند، خالص را از ناخالص جدا کنند. این یک موهبت الهی است.

از حضرت امام(ره) نقل شده که فرموده بودند: هر کس دو تا جمله با من صحبت کند من ته دلش را می‌خوانم. این یک فراست خدادادی است. یک شخصی ممکن است با کسی ساعتی، بلکه مدت‌ها هم ارتباط داشته باشد، ولی آخرش هم نتواند بفهمد او چه کاره است؛ امّا امام(ره) می‌فرمود: هر کس دو تا جمله با من صحبت کند، می‌فهمم چه کاره است. اگر کسانی چنین فراست خدادادی داشته باشند، وقت هم صرف کنند، فرصت و امکانات هم داشته باشند، قاعدتاً اغلب کارهای‌شان و موضع‌گیری‌هایشان مطلوب خواهد بود. فرض این است که هم علم، هم تقوا و هم دل‌سوزی برای اسلام دارند. در این زمینه هم کار می‌کنند و فراست و فطانت هم دارند، در این صورت نتیجه‌گیری‌ها مطلوب خواهد بود. می‌بینید بعضی مراجع به موقع موضع‌گیری می‌کنند، رفتار شجاعانه‌، گاهی ایثارگرانه و واقعاً‌ فداکارانه دارند و کارهایی که معمولاً یک مرجع نسبت به مرجع دیگری انجام نمی‌دهد، انجام می‌دهد. اینها واقعاً‌ از فداکاری‌هایی است که خیلی قابل تحسین است. این هم به‌ خاطر شرایط خاص و هم تجربه زیاد است؛ یعنی زیاد وقت گذاشته‌اند و ارتباط‌شان با گروه‌های مختلف وجود دارد و اطلاعات‌شان کانالیزه نمی‌شود، بلکه راه‌های مختلف دارند و می‌تواند قضاوت کنند.

گروه دیگری هم هستند که بینا بین هستند. یا کانال ارتباطی‌شان ضعیف است یا آن فطانت خدادادی در مسائل سیاسی اجتماعی را ندارند. اینها همیشه موضع قاطعی‌ نمی‌گیرند و احیاناً ‌اشتباهاتی از آنها سر می‌زند. بنابراین علّت این که چرا اینها اختلاف دارند، برمی‌گردد به این نکته‌هایی که اشاره کردم.

امّا ما باید چه کار کنیم؟ ما نسبت به آنهایی که واجد همه شرایط هستند که عرض کردم: گروهی که هم صلاحیت ذاتی و موهبت خدادادی را دارند و هم شرایط اجتماعی برایشان فراهم است و از کانال‌های مختلف می‌توانند کسب اطلاع کنند، فرصت کافی هم برای مطالعه و بررسی مسائل دارند، از اینها باید واقعا قدردانی کنیم و در هر جا می‌توانیم حمایت و تقویتشان کنیم؛ چرا که تقویت آنها تقویت حقّ، تقویت رهبری، تقویت انقلاب و اسلام است. نسبت به آنهایی هم که اصلاً دخالت نمی‌کنند، باید سعی کنیم که توقع‌مان در همان حدّی باشد که برای خودشان قائلند. می‌گویند: ما سیاسی نیستیم و مهارت نداریم، ما هم توقعی نداشته باشیم. اما آن گروه سوم را باید سعی کنیم حتی‌المقدور اطلاعات صحیح در اختیارشان بگذاریم. بیشتر با آنها ارتباط برقرار کنیم و اگر نقطه ضعفی دارند، سعی کنیم برطرف شود.

اهمیت مرجعیت

البته این مصلحت را فراموش نکنیم که حفظ مرجعیّت در جامعة ما ارزش بزرگی است. اگر خدای ناکرده این جایگاه مخدوش شود، چیزی نمی‌تواند جای آن را بگیرد. شما اصل این نهضت و انقلاب و تاریخچه‌اش را ملاحظه فرمایید؛ بسیاری از مردمی که حاضر شدند در مقابل ارتش شاه قیام کنند، همین مردم کوچه و بازار متدین، مسجدی، تکیه‌ای و اهل نماز بودند. اینها حرفشان این بود: چون مرجع تقلید ما دستور داده، این کار را می‌کنیم. من شاهد بودم و از همان اوایل با آنها ارتباط داشتم. از تجار تهران، از شخصیّت‌هایی که هر کاری می‌خواستند انجام دهند، به نحوی از مرجعشان سؤال می‌کردند که آیا جایز است برایمان که این کار را بکنیم یا نه؟ وقتی اجازه می‌گرفتند، حاضر بودند تا پای جان بروند و خیلی راحت جلوی سرنیزه‌های گارد شاه هم می‌رفتند. سینه‌هایشان را باز می‌کردند می‌گفتند: بزن. و هر مشکلی که پیش می‌آمد نگران نبودند؛ چون معتقد بودند وظیفه‌ شرعی‌شان است و مرجع تقلیدشان دستور داده است.

این موقعیت با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. چه کسی می‌تواند جای این موقعیت را بگیرد؟ اگر یکی از این مراجع در یک جایی اشتباهی کرد، ـ‌بالاخره معصوم که نیست‌ـ در اثر اطلاعات غلط، اشتباهی کرد، اگر ما مرجعیّت را تضعیف کنیم، سرمایه هنگفتی را مفت از دست داده‌ایم. باید سعی کنیم این موقعیت محفوظ باشد. احترام به شخص محفوظ باشد، و حتی‌المقدور او را کمک کنیم تا اشتباهش را جبران کند؛ و دست کم جریان را مسکوت بگذاریم و خیلی روی آن مانور داده نشود و طوری نشود که در سطح عموم موقعیت مرجعیت تضعیف شود.

می‌دانید که همه مردم نمی‌توانند همه مسائل را از هم تفکیک کنند و در مورد اشتباه یک شخص بگویند: این مربوط به این شخص بوده است. یک روحانی که اشتباهی را مرتکب شود، می‌گویند: آخوندها این‌جور هستند. اگر یک مرجعی در جایی اشتباه کند، اگر آن اشتباه را در بوق کنند و روی آن مانور بدهند، فردا همه مراجع زیر سؤال می‌روند و دیگر کسی به حرف هیچ مرجعی اعتماد نمی‌کند. دیگر مردم فرصت این را ندارند که ببینند فرق این مرجع با آن مرجع چه بود؛ اینجا چه طور شد که اشتباه کرد. ایمانشان سست می‌شود.

ما نباید سرمایه‌ای را که برای حرکت‌های اجتماعی لازم داریم، مفت از دست بدهیم. از این جهت این نکته را باید در نظر داشته باشیم که نسبت به مراجع حریمی قائل باشیم و به آسانی موقعیت آنها را تضعیف نکنیم. البته آنهایی را که یقین داریم موضع‌شان صحیح است و در جهت تقویت رهبری و نظام و انقلاب است، بی‌دریغ حمایت کنیم؛ امّا نسبت به دیگران هم سعی کنیم موجب تضعیف و تخریبشان نشویم، والّا سرمایه‌ای را از دست داده‌ایم که به این زودی‌ها قابل جبران نیست.

سؤال یکی از دانشجویان:

بسم الله الرحمن الرحیم

غرض اولیه از آمدن به اینجا دیدن شما و استفاده از صحبت‌های شما است. حدیثی است که می فرماید: دیدار عالم عبادت است. فکر می‌‌کنم ما تا الان خیلی استفاده کرده‌ایم وان‌شاءالله ثواب این عبادت برای ما نوشته شود.

دعائی از مقام معظم رهبری ـ‌مد ظله العالی‌ـ نقل شده، که در این فتنه‌های اخیر فرموده‌اند: ـ‌به مضمون عرض می‌کنم‌ـ در فتنه‌های سخت‌تر و پیچیده‌تر از این که پیش روست، ما را هم حفظ بفرما! این دعا یک مقدار سنگین بود. این فتنه‌‌هائی که گذشت، مخصوصاً هتک حرمتی که نسبت به امام(ره) کردند، هتک حرمتی که نسبت به عاشورا کردند، تا حدود زیادی حقّ و باطل مشخص شده بود. امّا حالا با این دعایی که حضرت آقا کردند، فکر می‌کنم فتنه‌هایی پیش روست که حقّ و باطل به آسانی مشخص نیست. حالا این نگرانی از آینده برای ما ایجاد کرده است. البته این به معنای یأس و ناامیدی نیست؛ امّا نگران خودمان هستیم. در جریان اخیری که گذشت، متأسفانه دیدیم که خیلی از بزرگان، خیلی از خواص ـ‌نمی‌خواهم لفظ «چپ کردن» را به کار ببرم‌ـ از آرمان‌هایی که داشتند، منحرف شدند ...

حضرت استاد:

تعبیر خود آقا را به کار ببرید: «زاویه گرفتند.»

ادامه سؤال یکی از دانشجویان:

بله؛ زاویه گرفتند. خیلی‌ها این نظام را از دست رفته دیدند. نمی‌توانیم یک سری چیزها را بگوییم، فریاد بزنیم. باید در سینه نگه داریم. حداقل درد دل کنیم.

همین مراجعی که شما فرمودید: حالا یا مراجع ولایت فقیه را قبول دارند. می‌دانند ولایت فقیه جزئی از ارکان اسلام و ارکان دین است یا قبول ندارند. مرجعی که بخواهد یک گوشه بنشیند، اصلاً کاری به حکومت اسلامی نداشته باشد، نتیجه‌اش شعار مردم قم بود که مرجع بی‌بصیرت نمی‌خواهیم؛ همین است. این مرجع را برای چه می‌خواهیم؟ مرجعی که حکومت غیر اسلامی هم باشد، می‌تواند مرجع اسلامی باشد.

در مورد این سؤال هم توضیحی بدهید که بصیرتی که حضرت آقا فرمودند، روشن‌گری که حضرت آقا فرمودند، نقش عمار یاسر که برای عموم فرمودند و نقش افسران جوانی که برای دانشجویان فرمودند، همه اینها یک سری مسائلی است که دانشجویان برای درک آنها نیاز به فرمایشات بزرگترها دارند. در مورد بحث فتنه‌های بعد از این، نگرانی‌ای که از آینده داریم، مقداری توضیح بدهید.

سؤال دیگر در مورد بحثی است که در دانشگاه‌ها خیلی رواج پیدا کرده است و آن مسئله ـ‌متأسفانه‌ـ عبور از خط قرمزهای قشر ارزشی دانشگاه است. خط قرمز‌هایی که در حادثه هجده تیر 78 هم پیش آمد. عکس حضرت آقا را آتش زدند، توهین کردند. خود حضرت آقا هم فرمودند که سعه صدر داشته باشید، صبر کنید. اما مسائل طوری رقم خورد که تا حدودی عبور کردند و اگر پا را فراتر از این بگذارند دیگر آن سعه صدر را یک مقدار از دست می‌دهیم. ـ‌دعا بفرمایید صبر داشته باشیم‌ـ البته عبور از خط قرمزها تا حدودی به تنبلی و کم‌کاری ما برمی‌گردد که نتوانستیم کار خودمان را درست انجام بدهیم و دانشجویانی که در دانشگاه حضور دارند را به سمت ارزش‌های اسلامی هدایت کنیم و برایشان مسئله ولایت فقیه را جا بیاندازیم. ضعف ما بوده؛ امّا الآن چه کار کنیم؟ الآن متأسفانه کسانی در میان دانشجویان هستند که علناً ‌به حضرت آقا توهین می‌کنند، علناً به حضرت امام(ره) توهین می‌کنند. این را هم بفرمایید که ما با مسئله عبور از خط قرمزها چگونه برخورد کنیم؟

حضرت استاد:

امتحان لازمه حیات دنیوی

مسئله وجود فتنه‌ها و حوادثی که در آن حقّ و باطل با هم آمیخته می‌شود و تشخیص آن مشکل می‌شود، تا می‌رسد به جایی که کسانی جرأت پیدا می‌کنند که علناً علیه حق قیام می‌کنند و مشکلاتی را برای جامعه ایجاد کنند ـ‌که نمونه‌اش در روز عاشورا در محدوده‌ای اتفاق افتاد‌ـ از لوازم زندگی این دنیاست. در تاریخ هیچ زمانی نبوده که بشر از این مسایل فارغ باشد و تا زمانی که خدای متعال صلاح بداند و شرایط اجتماعی طوری بشود که مصلحت در ظهور آقا باشد و ایشان تدبیر نهایی را بفرمایند و آن وعدة الهی تحقق پیدا کند ـ‌یعنی بشر از همه جا سرخورده شود و نهایتاً تسلیم حق شود‌ـ این برنامه ادامه خواهد داشت.

معنای فتنه که خیلی به معنای امتحان نزدیک است، لازمه این زندگی است. به یک معنا می‌شود گفت: هدف قریب آفرینش انسان دراین عالم همین است: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ...»1. این آزمایش در عرصه‌های مختلف لوازمی دارد. در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی همین‌هائی است که ملاحظه می‌فرمایید. ما در عرصه‌های فردی هر روز امتحان‌هایی داریم. دائماً آنچه برای ما زمینه تکلیفی فراهم می‌کند، یک امتحان است. در عرصه‌های خانوادگی، در محیط‌های نسبتاً کوچک محلی و دانشگاهی و صنفی و امثال اینها، تا می‌رسد به عرصه اجتماعی و بین المللی؛ همه اینها امتحان‌های خاصّ خودش را دارد و ما دائماً در معرض این امتحانات هستیم و خواهیم بود.

انسانی که آفریده شده برای امتحان دادن، اگر بخواهد احساس مسؤولیّت داشته باشد و نسبت به آینده خود حساسیّت داشته باشد، باید این اضطراب را و این نگرانی را داشته باشد. گاهی از عهده امتحان برمی‌آئیم و گاهی نه. ما که معتقد به ربوبیّت مطلق الهی هستیم، نهایتاً‌ باید دستمان را پیش خدا دراز کنیم که خدا ما را حفظ کند.

دعایی که آقا فرمودند، براساس همین بینش اسلامی است که ما دائماً در معرض امتحان هستیم و خدا باید همه را حفظ کند. ما هم باید یاد بگیریم و این حال را داشته باشیم که دائماً از خدا بخواهیم که ما را در مقابل امتحانات مختلف حفظ کند.

سخت‌تر بودن امتحاناتِ مراحل بالاتر

طبعاً امتحانات، هر روز سخت‌تر از قبل خواهد بود؛ عیناً مثل امتحانات دوره‌های آموزش است. امتحان سال اول آسان‌تر است؛ امتحان سال دوم سخت‌تر می‌شود؛ سال سوم همین‌طور؛ تا می‌رسد به امتحان کنکور که سخت‌ترین امتحانی است که واقع می‌شود. این امری طبیعی است.

اگر گفته می‌شود ما امتحانات سخت‌تری در پیش داریم، طبیعت امتحان همین است. کسانی که یک مرحله از امتحان را گذرانده‌اند و قبول شده‌اند، باز امتحان دیگری باید برایشان پیش بیاید تا معلوم شود در مرحله عالی‌تر قبول می‌شوند یا نه؟ این تحلیلی بود از این‌که اصلاً زندگی ما در این عالم چگونه است؟ چرا این فتنه‌ها پیش می‌آید؟ چرا این خطرها به وجود می‌آید؟ و چرا باید به خدا پناه ببریم؟

وظیفه اهل علم

امّا وظیفه ما به عنوان افرادی که بیشتر در جامعه با مسائل فکری سر و کار داریم، چیست؟ چه ما طلبه‌ها و چه شما دانشجویان؛ مسئولیّتی که ما در جامعه داریم، بیشتر مربوط به همین بُعد است. از این جهت است که ما تکلیفمان در این زمینه سخت‌تر است. باید بیشتر فکر کنیم. بهتر فکر کنیم و هم داده‌های فکری را به دیگران منتقل کنیم؛ به سایر مردمی که به اندازه ما فرصت شناخت ندارند کمک کنیم. زحماتی که ما می‌توانیم بکشیم و نتیجه‌اش را در اختیار دیگران قرار بدهیم، خود روشن‌گری است که نخبگان باید نسبت به سایر مردم داشته باشند. مهم‌ترین وظیفه‌ای که در این عرصه متوجه ما می‌شود، به خصوص در این شرایط بعد از انقلاب و در مقابل خطرهایی که ما را تهدید می‌کند و بعضی از نمونه‌هایش ظاهر شده است، مثل عبور از خط قرمزهایی که فرمودید، دو وظیفه مهم است: یکی این‌که سعی کنیم حقایق را بهتر بشناسیم، و دیگر این‌که خودمان بیشتر را برای انجام وظیفه آماده کنیم.

حقایقی را که ما باید بشناسیم دو بُعد دارد: یک بُعد حکمی و یک بُعد موضوعی؛ یعنی یکی این‌که بفهمیم وظیفه شرعی و حکم خدا چیست؟ دیگر این‌که حکم خدا را امروز چگونه باید پیاده کرد؟ کسب بینش کلی نسبت به معارف اسلامی، تا برسد به احکام فقهی، کاری است که احتیاج به مطالعه بیشتر در زمینه معارف اسلامی و آشنا شدن با حقایق دین دارد. آشنائی در ابعاد مختلف، از اعتقادات گرفته تا ارزش‌ها و بعد هم احکام و وظایف اجتماعی.

هیچ وقت نباید فکر کنیم که ما نیازی به یادگیری مسائل نداریم و به قدر کافی با معارف اسلامی آشنا هستیم. این اولین دام شیطان است. هر وقت ما احساس کنیم که از آموختن بی‌نیاز شدیم، همان‌جا اوّلِ لغزش و نهایتاً سقوط است.

دوم تشخیص موضوع است. آنچه مقام معظم رهبری عمدتاً در مورد بصیرت سفارش می‌کنند به این بُعد مربوط می‌شود. همه می‌دانند برای حفظ احکام اسلام امر به معروف واجب است، نهی از منکر واجب است، حفظ نظام اسلامی واجب است و الی آخر؛ امّا این‌که امروز این احکام را چگونه باید پیاده کرد؟ این کاری که این گروه خاصّ انجام می‌دهند، چقدر به ضرر اسلام است؟ چگونه باید با ‌آن مقابله کرد؟ اینها احتیاج به بصیرت دارد؛ و نیاز به بصیرت آن وقت افزوده می‌شود که شگردهای مختلف شیطانیان آن چنان پیچیده می‌شود که اشخاص زیرک هم فریب می‌خورند. باز نمونه‌هایش را در همین ایّام داریم؛ کسانی که آدم توقّع نداشت که چنین اشتباهاتی را در تشخیص داشته باشند، می‌بینیم که مبتلا می‌شوند و عوضی می‌فهمند.

برای این‌که در این دام‌ها نیفتیم، باید کسب بصیرت کنیم. اما این‌که چگونه باید این بصیرت را کسب کرد، داستان دیگری است. امیدواریم ـ‌ان‌شاءالله‌ـ هم از بیانات خود مقام معظم رهبری و هم از کسان دیگری که هم فکر ایشان هستند، استفاده کنیم.

به هرحال، جمع بندی بحث این است که ما در بُعد شناخت معارف اسلامی و کیفیت پیاده کردن آن تلاش کنیم. این کاری است که بسیج دانشجویی عهده‌دار شده است. ما برای جوانان تحصیل کرده‌مان در محیط دانشگاه باید سعی کنیم این بینش‌ها را گسترش بدهیم. هم خودمان بهتر بفهمیم، هم به دیگران بیشتر منتقل کنیم. این کار بسیار عظیمی است. هر قدر جامعه ما در جهت صحیح، پیش رفته مرهون همین فعالیت‌ها بوده است.

امّا بُعد دوم قضیه این است که خیلی وقت‌ها آدم چیزی را می‌فهمد و می‌داند که وظیفه‌اش این است، امّا همّت عمل را ندارد، یا حتّی ممکن است نسبت به بعضی اشخاص به این نتیجه برسد که اینها خوب می‌فهمند وظیفه‌شان چیست و چه کار باید بکنند، امّا نمی‌کنند. شاید الان در ذهن شما بعضی مصادیق باشد که مطمئن هستید که در این جریانات خوب می‌فهمیدند که چه کار باید کرد، امّا نکردند. ما باید نگران باشیم که نکند ما هم در آینده این‌گونه عمل کنیم. تلاش کردیم، حکم خدا را هم فهمیدیم و راه اجرایی آن را هم پیدا کردیم؛ امّا نکند که بعد از فهمیدن در اجرا تنبلی کنیم و موانعی برای اجرای آن داشته باشیم.

این احتیاج به خودسازی دارد. ما در کنار برنامه‌ای که برای کسب شناخت و بینش و بصیرت بیشتر داریم، باید برنامه‌ای هم برای خودسازی داشته باشیم. همه اینها در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن، این‌که فریفته دنیا نشویم: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ...»2. همه کسانی که لغزش‌هایی کردند، دلبستگی به امور دنیا آنها را به این لغزش‌ها کشاند، یا پول، یا مقام، یا شهوت. ما اگر بخواهیم به دام آنها نیفتیم، باید با زخارف دنیا، با عوارض دنیا برخورد منفی داشته باشیم؛ سعی کنیم از آنها فرار کنیم و نسبت به آنها دلبستگی پیدا نکنیم. عمده‌ فریب دنیا در این سه چیز است.

ما باید خودسازی کنیم و با لذت‌های حیوانی مبارزه کنیم. در دام اینها نیفتیم. دنبال پول، ثروت، پست و مقام نباشیم. اگر این روحیّه را در خودمان تقویت نکنیم، هیچ ضمانتی ندارد که ما هم به آن دامی نیفتیم که کسانی که الان نسبت به آن‌ها نفرت داریم، افتاده‌اند. آنهائی که الان ما این‌قدر نسبت به آنها نفرت داریم، در همین دام‌ها افتادند، جوان‌ترهایشان بیشتر دنبال شهوات و پیرترهایشان بیشتر دنبال مقام و موقعیت بودند؛ می‌گویند :امر، باید امر ما باشد. هر چه ما دستور می‌دهیم، عمل شود. این نوعی جنون است. و سرانجام ثروت‌اندوزی؛ ما باید از همین امروز تصمیم بگیریم با این سه عامل شیطانی مبارزه کنیم؛ به فکر جمع کردن ثروت نباشیم. شیطان آدم را فریب می‌دهد؛ می‌گوید: تا آدم پول نداشته باشد نمی‌تواند برای اسلام کار کند! جمع ثروت‌ها کم کم به جایی می‌رسد که ثروت کل کشور باید در اختیار ما و بچه‌هایمان و باندمان باشد، تا بتوانیم برای اسلام خدمت کنیم! این مسئله از همین جا شروع می‌شود که همین امروز من به فکر افزایش حقوق و درآمدم از هر راه ممکنی هستم؛ و این یعنی دلبستگی به ناحقّ.

البته آدم باید از نظر مادی تأمین شود، امّا این‌که دوست داشته باشم که بیشتر داشته باشم، بهتر بخورم، بهتر بپوشم، خانه بهتر و ماشین زیباتر داشته باشم، یا به فکر شهوت یا به فکر مقام باشم، اینهاست که آدم را و هر پهلوانی را به زانو در می‌آورد. آنهایی که توانستند به جایی برسند و به اسلام خدمتی بکنند، کسانی بودند که از این سه چیز و لوازمش رهیدند. از جوانی خودشان را ساختند که در بند اینها نباشند.

حاصل سخن در مورد این‌که فرمودید وظیفه ما چیست، وظیفه ما این است: اول، شناختمان را نسبت به حقایق دین تقویت کنیم و بعد این شناخت را نسبت به دیگران گسترش دهیم. دوم، خودسازی کنیم که در دام دنیا نیفتیم. مظهر و نماد دنیا هم بیشتر این سه چیز است.

همه را به خدا می‌سپاریم و امیدواریم که شما هم ما را از دعا فراموش نکنید؛ ما هم ان‌شاءالله وظیفه دعاگویی را انجام خواهیم داد.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

--------------------------------------------------------------------------------

1. الملک / 2 .

2 . فاطر / 5 .

  • نیم نگاه