نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۰
بهمن

رسول خدا -ص- فرمود : هر چه ایمان انسان کامل تر باشد به‏ همسرش بیشتر اظهار محبت می نماید.


1. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند :

هر زنی که شوهرش را با زبان اذیت کند از او هیچ توبه و فدیه و حسنه ای قبول نمی شود تا این که شوهر از حق او راضی شود ، اگرچه روزها روزه بدارد و شب ها را در عبادت باشد بنده ها آزاد کند و اسب های نیکو در راه خدا برای جهاد بدهد پس او اول کسی ست که وارد آتش می شود و همچنین است مردی که نسبت به زنش ظالم و ناسازگار باشد.

مکارم الاخلاق فی حق الزوج و المراة به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی


2. امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند :

به راستی که خداوند عزوجل بر زنان و مردان جهاد را واجب کرده است اما جهاد مردان آن است که (برای حفظ دین و مملکت) مال و خون خود را بذل کنند تا در راه خدا کشته شوند و اما جهاد زن آن است که در مقابل دشواری های زندگی همسرش صبر کند.مکارم الاخلاق فی حق الزوج علی المراة (ط بیروت ص 215)

 

 حتما ادامه مطلب را بخوانید

  • نیم نگاه
۲۸
بهمن

دغدغه ها و نگاه رهبری به موسیقی:
بیست و هشتمین جشنواره موسیقی فجر چند روزی است که شروع شده و تا اول اسفندماه میزبان خوانندگان بسیاری از اقصی نقاط ایران اسلامی است. دیدبان سعی دارد در ادامه، کاوشگر نگاه رهبر انقلاب در خصوص ظرفیت ها و چالش های موسیقی از نگاه معظم له باشد.
محمد حسین شفاهی: آنچه در ادامه می خوانید گزیده ای از نگاه رهبر انقلاب به مقوله موسیقی است که در سنوات مختلف بیان شده است.


خواننده خوب جبهه ی مستضعفین کجاست؟
بنده گاهى اوقات که مى‌بینم نوجوانى را به تلویزیون مى‌آورند که از صداى خوبى برخوردار است، دلم مى‌لرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خواننده‌ى خوبِ جبهه‌ى مستضعفین و جبهه‌ى حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولى بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوى مجّانىِ پر زرق و برق در اختیارش بگذارند و یکى دیگر بر خیل آدم‌هاىِ ناباب اضافه کنند؟

بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگى کشور
22/04/1373

  • نیم نگاه
۲۳
بهمن

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟

میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را

طلاق دهد ؟

شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است

پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد

سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن

زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد

سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد

و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم

و آن زن گفت :کمی صبر کن

نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!

شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت

همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به

خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم

و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم

و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.


و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد

و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم

  • نیم نگاه
۱۹
بهمن

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ،

 ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،

 ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:

ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ

ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،

ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ،

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ : ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!

 ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،

ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ،

 ﻣﻦﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ

 ﻭﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ،

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ! 

ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ

ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

  • نیم نگاه
۱۵
بهمن

گناهکاران

روز اول سینما فیلمی از فرامرز قریبیان به اسم "گناهکاران" را دیدم. فیلمی که به تعبیر من داستان و شخصیتهایش شبیه فیلم هایی است که قریبیان پیش از این در آن بازی می کرده است و این بار با همان شخصیت ها و همان داستان، کارگردانی را تجربه کرده است. یعنی چیزی شبیه "کارناوال مرگ" که اتفاقی نادر و استثنایی در شهر رخ می دهد و پلیس توانا و خبره عهده دار حل این پرونده می شود.

ماجرا از این قرار است که فرامرز قریبیان پلیس با تجربه شهر تهران به حل پرونده ها با روش های غیر اصولی و بد رفتاری با متهمان معروف است اما بازرسین هیچ سندی برای اثبات این موضوع در دست ندارند. از اینجا رامبد جوان وارد ماجرا می شود و از طرف بازرسین مامور می گردد که به عنوان همکار قریبیان وارد پرونده ای شود و از این طریق وی را کنترل کند تا بتواند اسنادی مبنی بر رفتار غیر حرفه ای قریبیان به دست آورد. بازرسان هم به رامبد جوان قول می دهند در صورتی که کار را به خوبی انجام داده و مدارک و مستنداتی بر علیه قریبیان جمع آوری کند او را ترفیع دهند و قدردانی ویژه ای از وی گردد.

پرونده­ای که مورد بررسی قرار می­گیرد مربوط است به دختر یکی از مامورین بازنشته ی آگاهی که از قضا آن مامور استاد رامبد جوان بوده است و نکته جالب دیگر آن که دختر مامور سابق آگاهی معشوقه رامبد جوان نیز بوده است. پدر مخالف ازدواج بوده و رامبد جوان هم علی رغم عشق زیاد به معشوقه اش به نظر استاد احترام می گذارد و از ازدواج منصرف می شود و ادامه ی داستان

چند نکته در مورد فیلم

1.      بازرسین آگاهی بعد از چند سال متوجه رفتار غیر اصولی  قریبیان شده اند؟ شاید شما در جواب به این سوال بگویید که قریبیان تازگی تغییر کرده است (که با نشانه هایی که در فیلم وجود دارد مبنی بر این که بازرسان از مدت ها قبل وی را می شناختند و از اول هم به قول خودشان "کله شق" بوده است در تناقض است) چرا هیچ نشانه ای از دلایل تغییر وی وجود ندارد. و اگر از قدیم رفتار غیر حرفه ای داشته است چرا بازرسین الان متوجه شده اند؟!

2.      در آخر فیلم مامور متخلف (رامبد جوان) نه تنها توبیخ نمی شود بلکه از طرف بازرسین سازمان ترفیع هم می گیرد. این جفای بزرگ در حق نیروهای زحمتکش آگاهی بنابر نظر کارگردان در اصل فیلم وجود نداشته است و با ممیزی های صورت گرفته از طرف مسولین وزارت ارشاد آخر فیلم با توجه به واقعیت ها پیش نرفته است. و جا دارد در همینجا یک خسته نباشید به مسولین بگوییم و یک تشکر از بابت این که آمدید ابرو را اصلاح کنید، زدید چشمش را کور کردید.

3.      در خصوص فیلم هم باید بگویم ضعف های اصلی فیلم مربوط به فیلمنامه است. خیلی جالب است که در میانه ی فیلم مردم می خندند یعنی زمانی که دو کاراگاه استدلال می کنند و انگیزه مظنون ها را بررسی می کنند، نوع دلایل آنقدر ابتدایی و سطحی است و فیلمنامه به گونه ای نوشته شده است که تماشاگران می خندند و گره های دیگری که در داستان وجود دارد.

4.      خیلی سعی کردم بفهمم هنر برای هنر یعنی چه. اگرمردم نباشند که کارگردانان باید فیلم بسازند و نهایتا فامیل محترم را دعوت کنند به صرف شام! تا شاید کسی به تماشای فیلم هایشان بنشیند. منظورم از مردم نیاز و اهداف مردم است به معنی این که هنرمند می بایست حساس باشد، باید خبر داشته باشد که مردم چه مشکلاتی دارند و به فکر حل مشکلات آنها باشد. هنرمندان عرصه سینما می بایست  اگر بخواهند در یک نگاه حداقلی به فکر خودشان و به فکر تهیه کننده باشند باید فیلمی بسازند که با مردم ارتباط بر قرار کند و در یک نگاه حداکثری و والاتر باید هنرمند باری را از دوش جامعه بردارد و در قبال مردم جامعه اش احساس مسولیت کند و بتواند با استفاده از ابزار خودش یک مصلح باشد. سیاساتگذاری و ممیزی هایی که مسولین در این باره لحاظ می کنند هم مهم است.حالا شما بگویید که "گناهکاران" چه ارتباطی با نیازها، عواطف و ارزش های مردم دارد و در یک جمله چه دردی از جامعه دوا می کند؟


  • نیم نگاه
۱۰
بهمن

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. 


پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» 

زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» 

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» ... 


زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. 

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود. 

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.» 

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»

  • نیم نگاه
۰۸
بهمن
در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود. بادکنک فروش یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد . سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد . بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.
تا این که پس از لحظاتی پرسید:
آقا! اگر بادکنک سیاه را رها می کردید بالاتر می رفت؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و گفت : " آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد."
تفاوت آدم ها در ظاهر آنها نیست! تفاوت آدمها در درون آنهاست، در تفکر آنهاست!
  • نیم نگاه
۰۶
بهمن

چند روز پیش مسول دفتر مدیرمان، قراردادم را داد تا امضا کنم. منم خوشحال از این که جای تار عنکبوت را عکس امام در جیبم پر می کند؛ فریادزنان و هوارکنان بانگ برآوردم که بچه ها آخر ماهست و حقوق هایتان را به زودی می ریزند.

آنجا برادر عزیزم و رییس گرامیم نکته ای گفتند که بیانش را اینجا خالی از لطف نمی دانم

"در مذمت زندگی مادی همین بس که عمرمان می رود و ما ناراحت نمی شویم هیچ!!! تازه وقتی آخر ماه می شود خوشحالیم که چندر غاز کفه دستمان می گذارند."

و چه داده ایم و چه گرفته ایم.

مدیر، کارمند. کارگر فرقی نمی کند، هر چقدر هم که درآمد داشته باشیم ارزش جان و وقتمان بیش از این حرفاست. شما فکر کنید بزرگترین سرمایه دار جهانید، بعد فکر کنید که پدرتان در بیمارستان بستری شده و تنها یک روز دیگر زنده است، حاضرید تمام داراییتان را بدهید تا پدرتان یک روز دیگر زنده باشد. و اینست که می گم چه داده ایم و چه گرفته ایم. حالا سوال من اینجاست من یا رییسم، مدیرم و یا شما آخر ماه که می شود باید خوشحال باشیم یا ناراحت؟ آیا واقعا حقوق میلیونی هم که بگیریم در برابر ارزش زندگیمان چندر غاز نیست؟

در آخر کلام

 آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم ٬ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم . . .

یعنی حواسمان باشد که ما در این نیستیم که درآمد کسب کنیم. درآمد هدف نیست وسیله است، وسیله ای برای رسیدن به خدا. فلذا می گویند "الدنیا مزرعه الاخره"


عکس مربوط به شرکت های خارجی است.

  • نیم نگاه