نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۵
تیر
بعد نامزدی،دختر : دیگه حق نداری به بقیه ی دخترا نگاه کنی.الان متأهل هستی.

پسر:جان؟منظورت چیه ؟وقتی آدم تو رژیمه دلیل نمیشه به (menu) نگاه نکنه

بعضیا واقعا این طوریند.
دیدم که می گم

  • نیم نگاه
۱۶
تیر
یه روز استادمون برگه های میان ترم تصحیح شده رو آورده بود تا به بچه هابده، بعد از توزیع اوراق میگه : این کیه اسمشو بالا برگش ننوشته؟! خیر سرش 16 هم شده
هیشکی جواب نمیده!
2 دقیقه بعد میگه دست خطشم شبیه خودمه؟!!! اِ این که کلید سؤالاست که!!!!"
استاد برگه ی کلید سؤالات رو هم تصحیح کرده بود به خودش 16 داده بود!

  • نیم نگاه
۰۸
تیر
 
 
 
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن،
کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...
 
یک خودکار شکیل و زیباست
که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد
و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند
و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم
  • نیم نگاه
۰۸
تیر

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.

جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .

همین که پادشاه از آن مکان دور شد ، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت . ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند . بعد از مدتها جستجو او را یافت . گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی؟ 

جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش ببینم؟


  • نیم نگاه