نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها
۰۱
ارديبهشت

کاسپین ماکان که اصلاح‌طلبان تا همین چند وقت پیش وی را نامزد ندا می‌خواندند، اخیرا در سفری به اسرائیل با شیمون پرز دیدار کرده و در این دیدار مدعی شده اسرائیل آنقدرها هم که ملت‌ها معتقدند، رژیم خونخواری نیست و ایران الکی دارد با اسرائیل دشمنی می‌کند. و اینگونه شد که همه فهمیدند پروژه ندا ریشه در تل‌آویو دارد. این اما خیلی برای اصلاح‌طلبان داخلی گران آمد. حق هم داشتند؛ آن از آرش حجازی که 2 روز قبل از قتل ندا به ایران آمد و بعد از همدستی در کشتن ندا به انگلیس رفت، این هم از نامزد ندا خانم که در روز روشن با صهیونیست‌ها فالوده می‌خورد.

چکار کنیم، چکار نکنیم؛ دوم خردادی‌ها به این فکر افتاده‌اند که نامزدی کاسپین با ندا را تکذیب کنند و برای ندا دنبال یک نامزد دیگر بگردند که تخم دو‌زرده از آب در نیاید. اما تا دنبال نامزد دیگر بگردند باید نامزدی کاسپین را با ندا ماست‌مالی می‌کردند. در زیر فرآیند این ماست‌مالیزیشن می‌آید.

مدعی شویم ماکان فقط با ندا صیغه محرمیت خوانده بود و هنوز عقد نکرده بودند.

مدعی شویم عاقد در روز عقد دفتر ثبت را یادش رفته بود بیاورد.

ادعا کنیم روز عقد، عاقد رفته بود گل بچینه!

مدعی شویم کاسپین ماکان فقط چند بار به خواستگاری ندا آمده بود ولی خانواده‌ها سر مهریه به توافق نرسیدند.

ادعا کنیم ماکان تنها یک بار با خانواده به منزل ندا آمده بود اما علف به دهان بزی شیرین نیامد.

دروغ که حناق نیست؛ بگوییم ماکان فقط یک بار ندا را در پشت چراغ قرمز خیابان دیده بود و از او خوشش آمده بود.

مدعی شویم کاسپین ماکان اصلا ندا را ندیده بود و فقط یکی، دو بار با وی چت کرده بود.

اصلا ادعا کنیم کاسپین، نه نامزد ندا که نام یک ضد یخ است.

می‌توانیم برای جبران گند قضیه، منکر هرگونه رابطه کاسپین و ندا شویم.

اگر کسی به عکس ندا و کاسپین در دوران نامزدی استناد کرد، می‌توان آن را فتوشاپ خواند.

ادعا کنیم این تصاویر در اصل عکس «میم. الف» بوده با «جیم. را».

مدعی شویم کاسپین از همان بچگی به یکی دیگر علاقه داشت ولی از روی جبر روزگار با ندا عقد کرده بود اما دلش همچنان با دختر قبلی بود.

ادعا کنیم ضد‌یخ کاسپین از همان بچگی دوست داشت با رادیاتور ماشین ازدواج کند!

ادعا کنیم این کاسپین، آن کاسپین نیست و برچسب هلوگرام نداشته!

مدعی شویم کاسپین به لج کاسترول که نمادش دیوید بکام است، خواسته با عقد ندا برای خود نماد درست کند.

وطن امروز

  • نیم نگاه
۰۱
ارديبهشت
امیرحسین ثابتی

قریب به 3 دهه از انقلاب فرهنگی در دانشگاه های کشور می گذرد اما آنچه همچنان بیش از همه خودنمایی می کند، عدم وصول به فضای آرمانی و مطلوب مورد نظر در فضای دانشگاه هاست.

اگرچه در اردیبهشت ماه 59، شورای انقلاب فرهنگی با تایید مستقیم حضرت امام (ره) رسما کار خود را آغاز نمود و در این میان فارغ از بسیاری حواشی بوجود آمده، دانشگاه ها تا سال 62 در تعطیلی به سر بردند اما گذشت 3 دهه از آن مقطع نشان می دهد علیرغم تمامی تلاش های صورت گرفته در این زمینه، دانشگاه ها از فضای فکری چپ و مارکسیسم خارج و در اختیار اندیشه راست و لیبرال قرار گرفته است و در این بین باز هم آنچه که مغفول مانده عدم حرکت جدی جهت «اسلامی شدن فضای فکری دانشگاه ها» است و این معضل بیش از همه نیز در عرصه علوم انسانی خود را نشان می دهد.

اینکه به چه علت و با گذشت 30 سال از انقلاب فرهنگی، فضای غالب فکری دانشگاه ها تنها از چپ به راست تغییر یافته است و کمتر حرکتی پیرامون آرمان اصلی انقلاب اسلامی صورت گرفته، خود مجال دیگری برای بحث می طلبد اما بدون تردید فضای فعلی نتیجه روند 3 دهه غفلت مسئولین و دانشجویان نسل گذشته در این زمینه است. فضای موجود تاجایی مشهود است که امروزه در بسیاری از رشته های علوم انسانی در سراسر کشور تدریس اندیشه های مبنی بر اومانیسم با گرایش های سکولار، لیبرال و حتی چپ قرون 19 و 20 بر اندیشه های اسلامی الویت و حتی تقدس دارد و ادامه این اتفاق ناگوار نیز آنجایی است که تاکنون کمتر تلاشی جهت تولید علم اسلامی - ایرانی صورت گرفته و به تبع آن نیز گزاره ی جدی و درخور توجهی در این زمینه وجود ندارد.

اما صرف نظر از توصیه های اکید و مکرر رهبر انقلاب طی سال های اخیر به طور عام و سال گذشته به طور خاص پیرامون لزوم تجدید نظر در فضای فکری حاکم در دروس علوم انسانی و حرکت جهت تئوریزه نمودن علوم انسانی اسلامی – ایرانی، آنچه که پس از فضای فتنه بوجود آمده سال گذشته در برخی دانشگاه های کشور در حال اتفاق است، می تواند نوید بخش چشم اندازی روشن از سوی دانشجویان مسلمان سراسر کشور جهت وصول به این آرمان مهم و همیشه فراموش شده باشد.

برگزاری کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها با تاکید بر موضوعات بنیادین و نه صرفا سیاسی و روزمره که به تازگی در دانشگاه های تهران، امیرکبیر، شریف و ... کلید خورده است، در صورت استمرار نه تنها در دراز مدت می تواند حرکتی جدی در ایجاد یک فضای گفتمانی جدید باشد بلکه از آن مهم تر بازگشت فضای فکری دانشگاه های کشور به سوی هدف اصلی خود و پرهیز از حواشی روزمره، مهیچ و البته سطحی که جز اتلاف وقت دانشجویان از هر طیف فکری سودی در بر ندارد، دومین اثر این اقدام ارزشمند خواهد بود و در این صورت می توان امیدوار بود که پس از گذشت یک دوره زمانی نه چندان طولانی، فرهنگ تحمل اندیشه مخالف به معنی واقعی کلمه، سخن گفتن بر مبنای منطق و دوری از جنجال های سخیف و به دور از شان دانشگاه، به تدریج در دانشگاه های سراسر کشور خود را نشان دهد.

اما نکته مهم دیگر در این زمینه شاید بیشتر وصف حالی برای دانشجویان رشته های علوم انسانی دانشگاه ها باشد. حاکمیت اندیشه های غیربومی و مشخصا لیبرال در حال حاضر در فضای فکری مراکز آموزش عالی، دیگر نه با انقلاب فرهنگی دوم از بین می رود و نه درمان مقطعی و ضربتی دارد. متاسفانه رسوخ اندیشه های غیربومی در میان اساتید رشته های علوم انسانی تا حدی است که حتی سخن گفتن از وجود اندیشه های غیربومی بعضا برای آنان چندان قابل درک و فهم نیست و صد البته که این روند طبیعی است چرا که با مطالعه و حفظ کردن آرا و نظریات ماکیاول، هابز، روسو، مارکس، هگل و ... نمی توان به علوم انسانی اسلامی – ایرانی رسید و به تبع آن نیز تصور وجود اندیشه ای غیر از آرا و نظریات مذکور، وهم و تخیل به نظر می رسد.

اما در این میان چاره چیست و در این راستا چه باید کرد؟ به نظر می رسد تنها راه ممکن جهت مقابله با فضای فکری موجود در دانشگاه ها، ایجاد «سیستم آموزشی موازی» از سوی دانشجویان دغدغه مند در این زمینه است. این نه به معنای برگزاری مناظره های مختلف و یا دوره های جریان شناسی -که البته هر یک از آنها نیز باید در زمان خود برگزار شود- بلکه به معنای نیاز سنجی و بازتعریف سلسله دروس و مفاهیم نوین مختص با رشته های مختلف علوم انسانی در هر یک از دانشگاه هاست.

به عبارت دیگر اگرچه به عنوان مثال در رشته هایی همچون علوم سیاسی و یا فلسفه به اختصار پیرامون مقبولیت و مشروعیت در اندیشه سیاسی شیعه بحث می شود، لکن می توان به طور ویژه با برگزرای کرسی های مختلف و حضور اساتید و دانشجویان از طیف های مختلف فکری در این زمینه به بحث نشست و آنچه بیش از همه در این بین اهمیت دارد، در گام نخست جرات طرح موضوعات مغفول از سوی آموزش عالی کشور در دانشگاه ها و در گام دوم نیز رونق گرفتن طرح این مباحث از سوی دانشجویان می باشد تا شاید در دراز مدت به همان اندازه که در نظام آموزش عالی جمهوری اسلامی اندیشه های غرب و شرق مورد بحث قرار می گیرند، مباحث دیگر نیز که حداقل ارتباطی با نظام فعلی کشور و ریشه در اعتقادات چندین هزارساله یک مسلمان ایرانی دارند مورد توجه قرار گیرد.

البته آنچه در این بین نباید فراموش شود، عدم اکتفا به حداقل های موجود و تلاش های حداکثری در این زمینه است چرا که کم کاری نسل های گذشته در این عرصه و بعد بیش از اندازه علوم انسانی حال حاضر با وضعیت مطلوب، نیازمند تلاش های بسیار در این زمینه است و ناگفته پیداست گزاره های مورد اشاره تنها مواردی است که به عقل ناقص نگارنده رسیده است و جز با همفکری و تلاش دراز مدت و تدوین برنامه منسجم در این زمینه، نمی توان چشم انداز مطلوبی در این عرصه را برای نسل آتی تصور نمود.

  • نیم نگاه
۲۶
فروردين
بعد از انتخابات شاهد آن بودیم عده ای به دعوت کاندیدای محبوب خود به خیابان ها ریختند. آقای موسوی ادعای تقلب را مظرح کردند و طرفدارانشان هم این ادعا را پذیرفتند. سوال اینجاست که چه شد که با این همه تدابیر و  نظارت، مردم ادعای تقلب را قبول کردند.

همه ی ما دلایل مختلفی را در مورد پیدایش حوادث پس از انتخابات از افراد گوناگون شنیده ایم اما بحثی که من می خواهم مطرح بنمایم سران فتنه را مورد نقد قرار نمی دهد بلکه کسانی را مورد بحث قرار داده ام که شاید در جناح مخالف فتنه گران قرار داشته اند اما با عمل خود به آنها کمک کرده اند و شاید هم نقش مهمی در شکل گیری حوادث پس از انتخابات داشته اند.

فاصله رسانه ملی با شعایر انقلابی

در سالهای بعد از انقلاب و مخصوصا سالهای اخیر شاهد فاصله رو به رشدی در بخش رسانه نسبت به شعار ها و اهداف انقلاب اسلامی هستیم. فیلمها، تبلیغات، روزنامه و حتی مجلات نشانگر دغدغه ها و زندگی افرادی هستند که مخاطب اصلی انقلاب اسلامی نبوده اند. انقلاب اسلامی از اول شکل گیری مخاطب اصلی خود را مستضعفین قرار داد و چه خوب امام امت فرموده اندکه تنها کسانی تا آخر خط با ما هستند که طعم فقر را چشیده باشند.

در طول ۳۰ سال انقلاب و با تهیه برنامه های مختلف، این ذهنیت برای عده ای از مردم شکل گرفت که تمام ایران خودشان هستند. درست هم بود چون جای مردم روستایی ، شهرستانی در تمامی عمده رسانه های ما خالی بود و پایتخت نشین ها تماما زندگی و دغدغه ها خود را در برنامه ها می دیدند اعم از سریال های تلوزیونی، تبلیغات روزنامه هاو ... به مرور زمان ذهنیت ما پایتخت نشینان تمام ایرانیم را شکل داد.

تبلیغات انتخاباتی آقای موسوی در تهران و مخصوصا در شمال آن به طور وسیعی دیده می شد. کسانی که خود را تمام ایران می دانستند خود را طرفدار موسوی می دیدند و برای همین ادعای تقلب را به راحتی پذیرفتند. و فکر نمی کردند در روستاها و شهرستانها مردم دیگری هستند که نظر و رایشان با آنها تفاوت دارد. کسانی که مخاطب اصلی شعار دولت نهم یعنی عدالت بودند و طبیعی است با کارهای که در دولت نهم صورت گرفت رای آقای احمدی نژاد در آنجا اوج بگیرد.

 

  • نیم نگاه
۲۳
فروردين
خبرنامه دانشجویان ایران: جامعه ی علمی و دانشگاهی ایران در چند سال گذشته با وجود اعمال محدودیت ها و کمبود ها، و نیز بر خلاف جریان سنگ اندازی های مختلف دشمنان، توانسته است با اعتماد به نفس بالا و با رجوع به هوش  و استعداد درونی خود به پیشرفت های خیره کننده ای در عرصه جهانی دست پیدا کند.
  • نیم نگاه
۱۳
فروردين
خبرنامه دانشجویان ایران: روز سه شنبه روزنامه اصلاح طلب بهار در حرکتی عجیب و خارج از اصول حرفه ای عکس صفحه آخر خود را با فتوشاپ تغییر داد.

به گزارش خبرنگار«خبرنامه دانشجویان ایران»، روزنامه اصلاح طلب بهار که در تصویر صفحه آخر خود تصویری از روی آتش پریدن چند جوان را نشان می دهد، در حالی این عکس را منتشر کرد که در اصل تصویر مچ بند جوان، به رنگ قرمز و اصل عکس مربوط به سال 84 بوده است.

 


این روزنامه مچ بند قرمز جوان را با فتوشاپ به رنگ سبز در آورده است تا بار دیگر بر توهم و فتوشاپی بودن به اصطلاح جنبش سبز صحه بگذارد.

گفتنی است این روزنامه در اتاق فکر اصلاح طلبان بعد از روزنامه اعتماد وظیفه انتشاراخبار کذب برای حفظ اندک بدنه خود را دارد و حتی ویژه نامه اعتماد توسط بهار منتشر شد.

همچنین روزنامه اعتماد، خلف صالح روزنامه بهار چندی پیش در انتشار روز قدس پس از آنکه نتوانست جمعیت معترض حامی میرحسین موسوی موسوم به جریان سبز را علیرغم تبلیغات بسیار به خیابان‌ها بکشاند در شماره پس از این روز عکسی را منتشر کرده بود که در آن با استفاده از فتوشاپ قصد داشت تا جمعیت سبز حاضر در این راهپیمایی را پرشمار نشان دهد.برای همین منظور این روزنامه تصاویر بادکنک‌ها و پارچه‌های سبزرنگی را در میان راهپیمایان حاضر در خیابان کریم خان زند به تصویر اصلی اضافه کرده بود.این اقدام ناشیانه روزنامه اعتماد هنگامی مشخص شد که این تغییرات در تصویر منتشر شده در روزنامه اعمال شده بود اما در تصویر منتشر شده در نسخه اینترنتی این روزنامه تغییراتی اعمال نشده بود.

  • نیم نگاه
۰۸
فروردين
سال همت مضاعف کار مضاعف مبارک.

امیدوارم امسال هم ما هم مسئولان به این فرمایش مقام معظم رهبری عمل کنند.

  • نیم نگاه
۱۴
اسفند
  • نیم نگاه
۱۴
اسفند
  • نیم نگاه
۱۳
اسفند
از نقاشی‌های خیال‌انگیز موسوی در فرهنگستان تا انکار جمعیت 22 بهمن در میدان آزادی

با تمام این اوصاف شاید هیچ نکته ای بهتر از اشاره به سابقه عملکرد میرحسین موسوی در طی دوره ریاستش بر فرهنگستان هنر نتواند وجه غالب تخیل و وهم را بر افکار او هویدا سازد. بنا بر اسناد موجود از آثار منتشر شده در این فرهنگستان طی دوره 11 ساله ریاست موسوی، می توان به فصلنامه خیال، ویژه‌نامه‌های نقش خیال، طرح خیال، نوای خیال،‌ سایه خیال، تصویر خیال، تندیس خیال، معراج خیال، اقلیم خیال، جوانه خیال، آوای خیال، صور خیال، فصلنامه خیال شرقی، ماهنامه آیینه خیال و... اشاره داشت.

  • نیم نگاه
۰۷
اسفند

سردار! گاهی میانجیگری کن میان "آقا محسن" و "دکتر رضایی"

من تو را برای "جنگ جنگ تا پیروزی" می خواهم و اینها تو را برای "صلح صلح تا شکست"

 

در شب حنابندان، "عالیجنابان شهادت"، سرمه خون به چشمان شان کشیدند و تا آسمان پر کشیدند. نخل های حاشیه اروند در متن ماجرا بودند و سرشان از بدن جدا شد اما ریشه شان هنوز در زمین است. دیروز رزمنده ای از عرض اروند رد شد اما امروز، چون منی در باتلاق نفس خود گیر کرده است و "سیم خاردار قدرت" و "مین حکمیت" ما را به چنگ خود انداخته است. نخل های حاشیه اروند هنوز ریشه خود را "آنکارد" نکرده اند و هیچ کدام، "بادی گارد" ندارند. نخل های حاشیه اروند هنوز بسیجی اند و هیچ کدام، کت و شلواری نشده اند. شهدای والفجر هشت، هنوز به نخل های حاشیه اروند می گویند؛ "برادر نخل"، "آقا نخل"، "سردار نخل". ما "دکتر نخل" نمی شناسیم "آقا محسن". آقایان دستگاه قضایی! اگر وبلاگم را نبندید من به شما قول می دهم تا آخر همین "دل نوشت" با آقا محسن رفیق شوم. قول دادیدها! "صفار هرندی" دلش برای "هاشمی دهه 60" تنگ شده و من دلم  برای "برادر محسن". آقا محسن! خیلی وقت است روی شانه هایت، "چفیه" ندیده ایم. کاش این روزها باز هم "لباس خاکی" بپوشی و به جای ریاست و سیاست، برای شهادت بکوشی. آقا محسن! تو فرمانده "همت" بودی و سردار "باکری". اگر شهید شده بودی، ما الان عکس تو را بزرگ تر زده بودیم به دیوار. ما اما مرده پرست نیستیم. "احمد کاظمی" هنوز زنده بود که در دیوار اتاقم عکسش را زدم. آقا محسن! من این متن را به هیچ روزنامه ای نمی دهم که گمان نبری کاسه ای زیر نیم کاسه است. آقا محسن! قلمت که دیروز "وصیت نامه" می نوشت، از قلمت که امروز "نامه" می نویسد، بهتر نبود؟ آقا محسن! در خاطرت آخرین بار کی زنده شد یاد فاطمیون؟ گاهی یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون را وسط نامه هایی که می نویسی، زنده کن. آقا محسن! من هنوز هم تو را دوست دارم. تو برای من هنوز هم نامزد شهادتی نه کاندیدای ریاست. نه! دکترا گرفتن عیب نیست؛ عیب این است که در کلاس بصیرت، نمره خواص ما با مدرک دکترا، از نمره عوام ما با مدرک سیکل، کمتر شود. آقا محسن! تو فرمانده پدرم بودی در "بیت المقدس". گاهی از این زمین از این زمین آلوده به انواع مین، فاصله بگیر و به سنگر شهدا در بهشت سر بزن. آقا محسن! اگر به بهشت راهت دادند که هیچ، اگر نه، به سنگر شهدا سر بزن در همین بهشت زهرا. تو مرغ باغ شهادت بودی و عده ای دوست دارند بال و پرت را ببندند و به ریشه نخل های سر جدا، به ما بیچارگان، زان سو بخندند. آقا محسن! گاهی به خودت نامه بنویس. گاهی میانجیگری کن میان "دکتر رضایی" و "آقا محسن". گاهی با حکمیت، اختلاف میان این دو را که زیادی دارد زیاد می شود، حل کن. آقا محسن! نخل های حاشیه اروند هم آیا عوض شده اند؟ آقا محسن! ببین استحکام ریشه شان را در دل خاک. آقا محسن! گاهی به جای "موبایل" با "بیسیم" صحبت کن و به جای ریاست، بزن به سیم شهادت. آقا محسن! همه ما را خوب است یک وقت هایی "موج" بگیرد تا امواج اروند از یادمان نرود. آقا محسن! قلم من "زهر" دارد اما "جام زهر" ندارد. آقا محسن! من هنوز هم شما را دوست دارم اما کلا از "نامه نگاری" دل خوشی ندارم؛ نامه، آدم را بی اختیار یاد کوفه می اندازد. نامه، آدم را یاد "حکمیت" می اندازد و این چنین که من دچارش شده ام، ناله آدم را در می آورد. آقا محسن! زمانی که وصیت نامه می نوشتی، می خواستی دست خودت را بسپاری دست خدا اما زمانی که نامه می نویسی، می خواهی کدام دست را در دست کدام دست بگذاری؟ آقا محسن! اینجا هم حاشیه اروند است و رد شدن از رود امتحان اللهی که روزی هزار بار جذر و مد دارد، جز با رمز "یا زهرا" ممکن نیست. آقا محسن! کاری نکنیم که امدادهای غیبی، غیب شان بزند. آقا محسن! من دارم به خودم می گویم؛ خدا اگر با آدم قهر کند، دیگر به آدم توفیق وصیت نامه نوشتن نمی دهد. آقا محسن! در آن صورت، هزار نامه خوبان، یکی "وفا" نکند. آقا محسن! عده ای تو را برای نامه می خواهند و من تو را برای وصیت نامه. آقا محسن! عده ای تو را برای حکمیت می خواهند و من تو را برای شهادت. آقا محسن! عده ای تو را برای خود می خواهند و من تو را برای خون. آقا محسن! عده ای تو را برای غفلت می خواهند و من تو را برای "همت". آقا محسن! عده ای تو را برای آزادی آشوبگران می خواهند و من تو را برای آزادی "متوسلیان". آقا محسن! من در کتم فرو نمی رود که حاج احمد شهید شده باشد و اگر برگردد به او خواهم گفت که چه کسانی با تیشه به جان ریشه نخل های سر جدای حاشیه اروند افتادند و چه کسانی اراده کردند میان "تیشه" و "ریشه"، آشتی ملی برقرار کنند. آقا محسن! قبول دارم زهر قلم، اعصاب آدم را خرد می کند؛ پس ببین ما چه می کشیم وقتی عده ای در جام ولایت، "زهر حکمیت" می ریزند. قلم من زهر دارد اما "جام زهر" ندارد. آقا محسن! سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد؛ نه جام زهر. آقا محسن! در دکان "قطعه 26" را شاید بتوان بست ولی در باغ شهادت، باز باز است. گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز. آقا محسن! شما از جنس پروازید و عده ای شما را برای قفس می خواهند. حیف دم و باز دم شما نیست که به این فتنه مرده، دوباره جان بدهد؟ آقا محسن! شما بعد از هر حماسه ملت ما یک نامه نوشته اید. آقا محسن! این بار به جای نامه نوشتن در "جنگ روزگار"، وصیت نامه تان در "روزگار جنگ" را بخوانید. آقا محسن! "بسم رب الشهداء و الصدیقین"، تنها به نام خدایی است که از "بسم الله الرحمن الرحیم" بهتر است. آقا محسن! ولله من شما را دوست دارم. ولله دلم برای "برادر محسن" تنگ شده. صلح، صلح، صلح، صلح...آقا محسن! من حالم از این واژه بهم می خورد. آقا محسن! اینقدر که به اسم "صلح"، خون ریخته شده به اسم "جنگ"، خون ریخته نشده. حتی در "جنگ و صلح" تولستوی هم، این شمشیر صلح است که سینه جنگ را می درد. آقا محسن! من دلم برای جبهه تنگ شده. دلم برای جنگ، تنگ شده. آقا محسن! من تو را برای "جنگ جنگ تا پیروزی" می خواهم و اینها تو را برای "صلح صلح تا شکست". آقا محسن! من تو را برای "بالا" می خواهم و اینها تو را برای "نشست".

حسین قدیانی

http://ghadiani.blogfa.com  

  • نیم نگاه