نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۷۵ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۷
آذر
هر عضوی در بدن انسان وظیفه مشخصی دارد... وظیفه انگشت کوچک پا این است که با لبه دیوار، پایه مبل یا صندلی برخورد کند و اشک ما را در بیاورد تا سطح کره چشم‌مان پاکیزه شود و همانا پاکیزگی وظیفه هر کسی است...
  • نیم نگاه
۲۷
آذر
معنی بعضی از جملات ایرانیها
********************************
تشریف داشته باشید: پاشو برو دیگه!
اجازه بدین من حساب کنم: یاا... حساب کن دیگه .
می خوام ادامه تحصیل بدم: حالم ازت به هم می خوره
فکر کنم خونواده های ما از نظر فرهنگی به هم نخورن: فکر کنم شما بی فرهنگها از پشت کوه اومدین.
خب من باید کم کم برم: لعنتی برو دیگه، بخاطر پول تلفن ورشکست شدم.
الو منزل آقای فلانی؟: می تونی صحبت کنی؟
ببخشین، لیست همه غذاهاتون همینه؟: ببخشین غذای ارزونتر ندارین؟
کم و کسری ندارین قربان؟: این انعام ما چی شد؟
  • نیم نگاه
۲۷
آذر
مامان، اجازه هست ابروهامو بر دارم ؟…………نه مامان، اجازه هست موهامو زیتونی کنم ؟…………نه مامان، اجازه هست تونیک صورتی بپوشم ؟…………نه … مامان، اجازه هست مثل باربی آرایش کنم ؟…………نه مامااااان یعنی چی که همش میگی نه…. من ۱۸ سالم شده ها . . . . . . . -مامان: اَاّه جمشید، خفه میشی؟یا خفت کنم
  • نیم نگاه
۲۷
آذر
ترجیح میدهم در فیسبوک باشم و به درس خواندن فکر کنم تا اینکه در حال درس خواندن باشم و به فیسبوک فکر کنم !!!
  • نیم نگاه
۲۶
آذر
آخر نفهمیدم اون رنگ سفید تو جعبه مداد رنگیامون به چه دردی میخورد...!
  • نیم نگاه
۲۶
آذر
از زمانی‌ که بجای پیرو حسین بودن، عزادار حسین شده‌ایم، در عزای همیشگی‌ مانده ایم. چه هوشیارانه دگرگون کرده اند پیام حسین را ........!!!!!!!!!!
  • نیم نگاه
۲۶
آذر
ای آسمانیان! که زمین جایتان نبود. . .

مانده ست خاطرات شما لای دفترم. . .

باشد شیر که خورده ام،

روزی اگر ز خون شما ساده بگذرم. . .
  • نیم نگاه
۲۶
آذر
خدا گفت ببرینش جهنم ، شخص برگشت نگاهی به خدا کرد ،

خدا گفت: نبرینش ، او را به بهشت ببرین !

فرشتگان سوال کردند چرا؟!

جواب آمد: چون او هنوز به من امیدوار است 
  • نیم نگاه
۲۶
آذر
عشقی که تنها بایک نگاه آغاز میشود،با شناخت سست وسست تر میشود.
ولی عشقی که با شناخت آغاز میشود با هر نگاهی عمیق وعمیق تر میشود...

  • نیم نگاه
۲۴
آذر
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم :
شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت :
ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم
و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند!!!

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است!

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد...

شما چطور؟ می‌خواهید تختتان کنار پنجره باشد؟!!

********

1.راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست!!!

2.در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری هدفمان یادمان نرود .
در حکایت فوق هدف خالی کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پیشنهادی !!!

3.همه راه حل ها همیشه در تیر رس نگاه نیست.
  • نیم نگاه