نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

خاطرات جهادی-1

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۱۷ ق.ظ
سلام

جاتون خالی رفته بودم جهادی.

۳ ساعت جلوی روستا منتظر ماشیی بودم که من را به منطقه ای برساند به اسم پل روم تا از آونجا سوار ماشینی دیگری شوم به سمت قاین، و از قاین به سمت مشهد و از مشهد به سمت تهران. این یک خط نیم که نوشتم، خوشگل ۲۶ ساعت راه بود.

از روستای آفریز تا پل روم با یک کامیون چینی اومدم. بیشتر از ۴۰  تا نمی رفت. خوب جای تعجبم نداره چینیه دیگه. بعد با یک وانت تا قاین اومدم اونقدر باد شدید بود که پشت وانت شبیه پرچم شده بودم . آخر سرم تو اتوبوس چون رو صندلی جا نمی گرفت (به علت بلند قدی)، کف اوتوبوس خوابیدم. وقتی راننده کولر روشن کرد کف اتوبوس یخ زد منم تا صبح بیدار بودم. باید بودید چشمای من بعد از ۲۶ ساعت بیداری می دید.

هر بار جهادی چیزهایی را می بینم که برا من که بچه تهرانم، تا آخر عمر هم درکش سخت است. مثلا همین پیدا کردن ماشین، چیزی که به آسانی در هر نقطه تهران قابل دسترسی است اما اونجا ۳ ساعت منتظر یک ماشین بودم آخر سر هم به کامیون راضی شدم. 

امیدوارم روزی برسد که همه امکانات در همه جه به سهولت قابل دسترسی باشد.

 

  • نیم نگاه

نظرات  (۳)

  • دختر آریایی
  • ممنون
  • خانوم هشت پا
  • جهادی؟؟!؟
  • همکلاسی عزیزت
  • انقد دوست دارم برم اردو جهادی که خدا میدونه
    فکر میکنم خیلی تجربه خوب و به یاد موندنی باشه
    راستی اونجا رفتید چه کار کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی