به دنبال انسانیت
چه اداهایی در می آورد تا مردم به او پول بدهند،
ولی من از او خیلی خوشم آمد نه به سبب اینکه ادا در می آورد و می رقصید،
... ...
به دلیل اینکه چشمهایش خیلی شبیه تو بود.
از فردا مردم حاجی فیروز را با عینک دودی در چهارراه دیدند.
محرمانه: تا قبل از این که دانشگاه بیایم از این دست افراد کم می شناختم. بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان و ورود به دانشگاه بود که دنیای اطرافم را بهتر دیدم. بعضی مواقع انسان دل خون می شود از دیدن اینچنین افرادی که بعضی از آنها شاگردانم بودند. بعد از دانشگاه تا حالا شاید، چندباری نشده باشد که بالا شهرمان رفته باشم و بیش تر وقتم را با پایین شهری ها یا شهرستانی ها گذرانده ام. نه از روی ترحم بلکه از روی علاقه. آنها گوهری دارند که خودشان خبر ندارند و آن انسانیت است.
بنی آدم اعضای یکدیگرند, که در آفرینش ز یک گوهرند
انجمن اسلامی دانش آموزان که بودم اردو های زیادی برگزار می شد که در اردو از دانش آموزان مختلف شهر تهران حضور داشتند. بنده که مسول ناحیه جنوب بودم چیزهایی دیدم که از شناخت خود مطمئن تر شدم مثلا محال بود سر سفره نشسته باشیم و یکی از بچه ها برای بقیه آبی، شربتی، چیزی نیاره. منظورم اینه اگه کسی خوبی می دید آن خوبی را با بقیه شریک نشود یا سر کمک به بقیه از هم سبقت نگیرند و یا اگر خودشان از خستگی بمیرند به دوستاشان که نیازمند کمک است کمک نکنند.
همه ی اینها که گفتم در شهرستانی ها بیش تر دیده می شود. حالا شما جای من، اگر شهرستانی ای بخواهد خودش را تهرانی جا بزند حق دارید.....
معرفت ولی کردی، مردانگی حمید اسد بیگی، شیرینی مهدی باقری، یک رنگی محمد غزالی اصل، محبت عباس میرزا، آرامش عبدالله زاده، خلوص سید حمید هاشمی ،همیاری بی ریا رضا تلخابی و صفای علی رضا ناصری پور را از کجا می توان یافت.
- ۹۰/۰۹/۱۷