پروانه
دو تا پیرمرد باهم قدم میزدن،یکمی جلوتر از اونا
هم همسرانشون به آرومی باهم راه میرفتن و حرف میزدن.
پیرمرد اولی رو میکنه به اونیکی و میگه:
من و زنم دیروز رفتیم به رستوران که هم خیلی شیک و با کلاس بود؛
هم خیلی تر و تمیز و هم کیفیتِ غذاهاش عالی بود و از اون مهمتر
قیمت غذاش خیلی مناسب بود!
پیرمرد دوم: عه... چه جالب. واجب شد مام یه شب بریم اونجا!
حالا اسمِ رستورانه چی بود؟
پیرمرد اولی کلی فکر کرد؛کلی به خودش فشار آورد اما چیزی یادش نیومد!
بعد خیلی آروم از پیرمرد دوم پرسید:ببین یه حشره ای هست،پرهای بزرگ و خوشگلی داره
بعضیا هم خشکش میکنن و تو خونه به عنوان تابلو ازش استفاده میکنن،اسمش چیه؟
پیرمرد دوم با تعجب : پــــــــــــــــــــــــروانه؟!
پیرمرد اول با خوشحالی: آره خودشه!
بعد با فریاد رو میکنه به پیرزنها و میگه:
پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم، اسمش چی بود؟!
:|
- ۹۱/۰۷/۱۹
آدمها همه آرزوشون اینکه که عمر جاوید داشته باشند ولی از پیری گریزانند.