نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها
۲۴
تیر
این روزها تا دلتون بخواهد اتفاق های عجیب و غریب دور و برم می افتد. خفن ترین دوستان حزب اللهی من استحاله می شوند و یا امت حزب الله نا امید شده ای را می بینم که خود را تنها می دانند.

دیروز یکی از معلمهای اهل عرفان و معرفت مدرسه به من این گونه گفت :" دانش آموازان تشنه ی محبتند و در ادامه اینگونه تکمیل کرد کلا آدمها تشنه ی محبتند"

و من وقتی داشتم نماز مغرب رو می خوندم مثل همیشه یه نکته ای به ذهنم رسید که اگر مدتها بر روی آن در شرایط عادی فکر کنم، عمرا اگر ب آن می رسیدم و آن نکته این بود

که احمدی نژاد رییس جمهور محبوب، خادم و مردمی ما بود. او هم با تمام یک دندگی اش تشنه ی محبت بود و امت حزب الله او را با آغوش باز جریان انحرافی (مشایی) تنها گذاشتند. و کم کم جن محبت مشایی احمدی نژاد را سحر کرد و شد این که می بینیم.

دوستان استحاله ی شده من هم یک وجه مشترک با هم دارند و آن کمبود محبت هست و این بار کمبود محبت یک بیماری نیست بلکه یک درد است.


  • نیم نگاه
۲۰
تیر
شفاهی در گفت‌وگو با فارس:
هدف واقعی اظهارات اخیر خاتمی انتقام‌گیری از مردم است

خبرگزاری فارس: دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت‌معلم گفت: خاتمی خوب می‌داند که مردار دوم‌خرداد با این بازی‌ها دیگر زنده نمی‌شود لذا در حقیقت به دنبال انتقام‌گیری از مردم است.


حسین شفاهی، دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت‌معلم در گفت‌وگو با خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس بابیان اینکه انقلاب اسلامی آرزوی تحقق یافته‌ی همه‌ی آزادگان جهان، در طول تاریخ است و هر کس که حافظ آن باشد در قلب مردم جای دارد، گفت: سپاه در طول حیات پربرکت خود نشان داده همانگونه که از نامش پیداست حامی اهداف انقلاب اسلامی است و دقیقاً به همین خاطر است که از پشتوانه عظیم مردمی برخوردار است دارد.

شفاهی با اشاره به اینکه موضع‌گیری اخیر فرمانده سپاه بیانگر حمایت او از آرای مردمی بود، افزود: محمدرضا خاتمی و دوستانش به دلیل عدم اقبال مردم به آنان در حال حذف شدن از صحنه سیاست هستند و اظهارات اخیر او نشان‌دهنده شکل‌گیری فاز جدید تلاش‌ها و دست‌وپازدن‌های آنان برای بازگشت به عرصه سیاست است در حالیکه این سخنان به حذف و طرد جبهه دوم خرداد از سوی مردم سرعت می‌بخشد و آن‌ها بیشتر از گذشته به قهقرا می‌برد.

وی با بیان اینکه خاتمی خوب می‌داند که مردار دوم‌خرداد با این بازی‌ها دیگر زنده نمی‌شود لذا در حقیقت به دنبال انتقام‌گیری از مردم است، گفت: همانگونه که ملت مسلمان و انقلابی ایران ثابت کردند که با هیچ کس بر سر آرمانهای انقلاب، امام راحل و ولی فقیه زمان عقد اخوت نبسته و کوچکترین مصالحه‌ای نخواهند داشت، تاریخ نشان داده هر کسی که از آرمان‌های امام فاصله گرفته، حذف و نیست شده است.

شفاهی در پایان اظهار داشت: سپاه به وظیفه‌ی خود عمل کرد و از دستگاه‌های دیگر نیز انتظار می‌رود بیش از این اجازه هتاکی به آرمانهای امام و امت را ندهند و با عاملین این هتاکی‌ها به سرعت برخورد کنند.

  • نیم نگاه
۰۲
تیر

3 تیر 84، زمانی که احمدی نژاد پیروز انتخابات شد، دوست داران امام و انقلاب خرسند بودند چرا که می پنداشتند شعارهای انقلاب که  نزدیک به دو دهه به فراموشی سپرده شده بود به دست محمود احمدی نژاد زنده خواهد شد.

. در همین خصوص رهبر فرزانه انقلاب فرمودند: " من باید از آقای احمدی‏ نژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدی کردند؛ عدالت محوری را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلی بزرگی بود. وقتی که ایشان تبلیغات انتخاباتی می‏کردند، به افراد خانواده‏ ی خودم می‏گفتم اگر آقای احمدی‏ نژاد رأی هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محوری را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشی سپردنِ این شعار، بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهن‏ها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأی دادند. این کار، کار مهمی است."

این موضوع که آیا احمدی نژاد سال 90 همان احمدی نژاد سال  84 است را نباید از یک سو بررسی کرد بلکه موضوع را باید چند وجهی دانست.زمانی که بحث از تغییر است باید دید که آیا اصول و باور ها یا ارزش ها تغیر کرده اند یا خیر. در این مقاله سعی شده است که از جهات مختلف به این موضوع پرداخته شود.

احمدی نژاد در ابتدای دولت نهم اینگونه بیان داشت که " برای این آمده‌ایم که تیرها به ما اصابت کند نه به آقا و از این به بعد نخواهیم گذاشت که تیرها به آقا بخورند."  وهمین موضوع ولایت مدار بودن بود که چه در انتخابات دولت نهم و چه در اتنخابات دولت دهم سبب گردید که  حامیان انتخاباتی او، ولایت مداران باشند و این موضوع بدیهی است که احمدی نژاد بدون حمایت طرفداران انقلاب و بدون شعارهای  انقلابی راه به جایی نمی برد و حتما در انتخابات شکست می خورد و به همین سبب است که پناهیان در گفت‌وگو با فارس گفت :مردم در سوم تیرماه 84 به مکتب امام(ره) رأی دادند.

اما بعد از انتخابات 88 در چند قضیه شاهد تغییر یکی از اصول رفتاری احمدی نژاد، یعنی ولایت مداری بودیم. برخورد با دو حکم حکومتی رهبری در خصوص مشایی و مصلحی نشانگر انحرافی بزرگ از اصول اولیه احمدی نژاد، که همان اصول انقلاب بود، است.

همین رفتار غلط و سماجت رییس جمهور بر روی آن سبب گردید بعضی از حامیان اصلی اش تغییر رویکر داده و برخی خود را دیگر از حامیان احمدی نژاد ندانند. احمدی نژاد هشدارهای کسانی مثل سید احمد خاتمی و یا آیت مصباح یزدی که از حامیان سرسخت او بودند نادیده انگاشت و همه می دانند که حمایت این عزیزان از احمدی نژاد به خاطر انقلابی بودن وی بوده است و هم چنین انتقادشان هم به دلیل فاصله گیری احمدی نژاد از شعارهایش.

بسیاری از دلسوزان و حامیان احمدی نژاد تغییر در رفتار او را از بعد از انتخابات 88 می دانند. به نظر نگارنده از بعد از انتخابات 88 ما با دو شخصیت از احمدی نژاد مواجه هستیم. یکی شخصیت خادم، ولایت مدار و انقلابی و دیگری شخصیتی که طرفدار مشایی و جریان انحرافی است. این دو وجه چهره ی احمدی نژاد نشان از آن دارد که احمدی نژاد دچار تغیری شده است که هنوز نتوانسته تناقضات آن را در درونش حل بنماید.

وجه دوم احمدی نژاد که نمودش مشایی است ضربه ای جبران ناپذیر به شخصیت خدوم احمدی نژاد زده است چرا که وجه اول تشنه خدمت وجه دوم تشنه قدرت؛ وجه اول ولایت مدار وجه دوم مورد پسند ضد انقلاب و همین طور تناقضات دیگر که به هیچ وجه نمی شود این دو وجه را با هم جمع کرد. وجه مشایی احمدی نژاد، برای آن که بر قدرت بماند دست به هر کاری می زند. اقداماتی مانند عدم برخورد با بد حجابی، استفاده مالی از سرمایه های ملی، طرح مکتب ایرانی و بسیاری از قضایای دیگر که تنها دل دشمنان انقلاب را شاد می کند.

احمدی نژاد با حمایت از جریان انحرافی از صحنه سیاسی حذف خواهد شد. جریان انحرافی ای که قدرت چندانی ندارد، نشان به همان نشان که در قهر 11 روزه رییس جمهور، جلسات هییت دولت برگزار شد و در کشور هم هیچ خبری نشد این نشان دهنده ی آن است که حمایت 24 میلیونی مردم از احمدی نژاد، حمایت از اهداف مقدس رهبری و انقلاب بوده است و اگر احمدی نژاد از این اصول تخطی نماید در داخل دولت خودش هم حمایت نخواهد شد و بدنه ی دولت دهم هم بدنه ی ولایت مداری است. قطعا اگر غیر از این بود ما باید شاهد اعتراظاتی چه در دولت و چه در داخل کشور می بودیم.

و در آخر کلام تنها را محمود احمدی نژاد اینست که به آرمان های امام، انقلاب و مردم بازگردد و باز نه فقط در شعار بلکه با عمل نیز ولایت مداری خود را ثابت کند که این امر تنها به صلاح خودش است.

 

  • نیم نگاه
۰۲
تیر
  • نیم نگاه
۱۶
خرداد
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.

او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند .وقتی که ...او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!
و زمان … پس از گذشتن
  • نیم نگاه
۱۲
خرداد
ماجرای جریان انحرافی امروز، یکی از بحث های پر حاشیه کشور ماست. کسانی آن را متعلق به جریان فراماسونری می دانند کسان دیگر مربوط به جن و سحر اما نظر نگارنده بر این است بحث هایی از این قبیل پیرامون جریان انحرافی، حاشیه است. با این که موضوع جن و سحر و فراماسونری را نه تایید و نه به طور کامل رد می کنم اما اصل ماجرا را جای دیگری می دانم که در ادامه مطرح می نمایم.

حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر فرزانه انقلاب سه بار موضوع جان مبارک خود را مطرح کردند. اولین بار در قصه ۱۸ تیر دومین بار در قصه فتنه ۸۸ و سومین بار در دیدار مردم فارس و پس از جریان مصلحی که این گونه فرمودند:"تا زنده ام اجازه انحراف نمی دهم " اما سوال اینجاست که چرا رهبری باز از جان مبارک خود سخن گفتند و رهبری چه انحرافی را دیده اند که حاضر شدند این همه هزینه را تحمل نمایند؟

اگر به تاریخ انقلاب اسلامی نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که نه عزل یک وزیر از سوی رییس جمهور ماجرای جدیدی است و نه عزل وزیر اطلاعات و نه عزل ناگهانی وزیر اطلاعات . در دولت نهم آقای اژه ای هم ناگهانی برکنار شدند اما پس سوال اینجاست که چرا رهبری جلوی عزل آقای مصلحی ایستادند؟

جواب این سوال در سخنان رهبری در دیدار مردم فارس پاسخ داده شد. رهبری انحرافی را در این کار دیدند که به حرکت عظیم ملت به سوى آرمانها ذره‌اى ضربه می زد. انحرافی که می شود آن را قانون گریزی نامید.

انحرافی که این روزها در اخبار ها به وضوح دیده می شود. جریان انحرافی می خواست با به دست گرفتن وزارت اطلاعات به چند هدف برسد.

 ۱) حذف مخالفان دولت در مجلس:  می خواستند برای جریان اصولگرایی که مخالف دولت است پرونده سازی نمایند و این پرونده ها را به شورای نگهبان بدهند تا مخالفین خود را از طریق رد صلاحیت حذف نماید و اگر  شورای نگهبان این کار را نکرد پرونده ها را رو نمایند تا شورای نگهبان را با پرونده های دروغین مجبور به رد صلاحیت نمایند.

۲) سیاست های مالی : امروز ها اگر سایت ها را مروری نمایید می توانید خبرهای زیادی را پیرامون انحراف مالی باند آقای "م" پیدا می کنید که این مسئله در قوه قضاییه در حال بررسی است.

اما اصل ماجرا اینست که جریان انحرافی تشنه ی قدرت است و کیست که نداند برای قدرت پشتوانه مالی هم لازم است. جریان انحرافی به دنبال آن بود تا شریان های اصلی اقتصادی را به دست بگیرد و در این راه مصلحی را مانعی بر سر راه خود دید همچینین مصلحی جلوی پرونده سازی که در جهت به دست گرفتن مجلس بود گرفت .جریان انحرافی نشان داده برای آن که بر مسند قدرت بماند از هیچ کوششی دریغ نمی کند. آقای مشایی چه صحبت هایی که در مورد مراجع، مکتب ایرانی، موسیقی و حجاب، که نکرد تا گروهی را به خود جذب نماید. جریان انحرافی نشان داده بیش از آن که به فکر ۲۴ میلیون رای باشد به فکر ۱۳ میلیون رای دیگر است و همین است که موجب می شود جریان انحرافی و به تبع آن آقای محمود احمدی نژاد به انزوا کشیده شوند. آنها می کوشند با هر ترفندی که شده آن ۱۳ میلیون رای را دیگر را نیز کسب نمایند حتی اگر به قیمت آن باشد که از اهداف اولیه و شعارهای دولت نهم دور شوند.

  • نیم نگاه
۱۰
خرداد
نگارش در تاریخ سه شنبه ششم اردیبهشت 1390 توسط محمد
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.

هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
«با خانم... دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.»

از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت:
«من 'گاو' هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.»
تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درمیان گذاشتم.
یکه خورد و گفت: «ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم...»

از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
«اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.»
خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: «من گاو هستم!»
- خواهش می کنم، ولی...
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید...
دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: «آخه، می دونید...»

- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد
و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.
وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
«دکتر... عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه...»
 هستم
  • نیم نگاه
۲۹
ارديبهشت
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.

وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ 

دختر گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی. 

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست! 

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد. 

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن!

  • نیم نگاه
۲۹
ارديبهشت

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:

"واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!"

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم...

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

"خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم... با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده...اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!

  • نیم نگاه
۲۹
ارديبهشت
 
clip_image001.jpg
 
 
 
  • نیم نگاه