نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها
۲۷
ارديبهشت
رفتم از عابربانک دانشگاه پول بگیریم میگه : وجه نقد موجود نیست.
بعد مینویسه درخواست دیگری دارید؟


آره 4 تا جوک بگو بخندیم !!
  • نیم نگاه
۲۴
ارديبهشت
اندر خاطرات رفقا:

دوستم زنگ زده خونمون ... تلفن بیسیم رو برداشتم رفتم رو بالکن سمت خیابون که ماشین زیاد رد میشه... مغزم کلا هنگ کرده بود ... بهم گفت هستی خونه دیگه بیام امانتی رو ازت بگیرم؟ ...
نمیدونم چه فکری کردم یهو ... با اطمینان گفتم : " نه بابا از صبح بیرونم ... امروزم همه جا ترافیکه فکر نکنم برسم !!!!!
دوستم ... :O
من ... ;|
میگه مرتیکه من زنگ زدم خونه ات ... :-%
من ... :((((

  • نیم نگاه
۰۸
ارديبهشت

ایام فاطمیه را تسلیت عرض می کنم و امیدوارم بنده را از دعای خویش محروم ندارید.

مولایم علی این گونه فرمود:


شنیده ام سپاه شام خلخال از پای یک زن یهودی کشیده اند،اگر کسی این را بشنود و از غصه بمیرد نباید ملامت شود.

و یا در جای دیگر این گونه نقل شده است

اگر مسلمانی از شنیدن خبر غارت یک زن یهودی که تحت حمایت حکومت اسلامی است، بمیرد، پیش من نه تنها سزاوار ملامت نیست، که شایسته تکریم و اجر، است".


حال من از دوستان خودم این سوال را دارم با وجود عقد قرارداد بین تهیه کننده ی " گشت ارشاد" و برخی سینماهای کشور، به خصوص سینماهای مربوط حوزه هنری و شهرداری، مسولین این دو نهاد چگونه به خود اجازه ی توقف اکران این فیلم را برخلاف قانون به خود دادند.

اگر قانون فصل الخطاب است و همه ما باید به رعایت قانون پایبند باشیم که باید باشیم، چرا فریادمان بلند نشد و داد برنیاوردیم وا قانونا!!!

بنده به محتوای فیلم کاری ندارم اما سوالم اینست مگر مرجع تایید محتوای فیلم ها جوانان انصار حزب اللهند؟ همان طور که قانون اجازه داده است آنها تجمع کنند و انتقاد خود را نسبت به محتوای فیلم ابراز دارند همان طور هم این حق را باید برای دست اندرکاران فیلم گشت ارشاد قائل شویم که وقتی تمام روند قانونی پخش فیلم را طی کرده اند، با برخورد سلیقگی مسولین و ائمه ی جمعه مواجه نشوند.

حرفم اینست، اگر هر کسی انتقادی نسبت به فیلم گشت ارشاد دارد نباید خود سرانه فشارهای خود را به هر کسی، برای توقیف پخش فیلم وارد نماید و باید با مسول مربوطه رایزنی های خود را انجام دهد اگر شد که شد اگر نشد خود را ملزم به قانون نماید. اینطور صحیح نیست عده ای بر خلاف مجرای قانونی خود از سمت و جایگاهشان سو استفاده نمایند و سلقه ی خود را تثبیت نمایند.

و در آخر برای پخش یک فیلم مراحل زیر را باید طی شود.

صدور پروانه ی ساخت، نظارت بر روند تولید، مجوز نمایش و همه ی این سه، در بازی های اداری ما و در بهترین حالت یعنی یک سال. 

عمر یک انسان برای بنده که با ارزش است شما را نمی دانم.!!!



  • نیم نگاه
۰۴
فروردين
بچه ها بیاین، میخوام با واقعیت زندگی آشناتون کنم!...

ادامه مطلب

  • نیم نگاه
۰۳
فروردين
مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن !
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!!
  • نیم نگاه
۰۳
فروردين
۲ تا زن توی اتوبوس برای یک صندلی خالی دعواشون میشه
راننده میگه اونی که مسن تره بشینه روی صندلی
هر ۲ تا زن به هم نگاه کردن و صندلی خالی ماند !

  • نیم نگاه
۱۸
اسفند
فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مأمور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید:
"ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟"
سردار پاسخ داد:
"ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود."
فرمانروا پرسید:
"و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟"
سردار گفت:
"آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!"
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.

سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید:
"آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟"
همسر سردار گفت:
"راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم."
سردار با تعجب پرسید:
"پس حواست کجا بود؟"
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت:
"تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می‌کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!"
  • نیم نگاه
۱۸
اسفند

پیرمرد نشست کنار سفره و گفت: آخه زن یه حرف رو چند بار باید بهت زد تا حالیت بشه مگه هزار بار بهت نگفتم من ما...کا...رو...نی دوست نـ...دا...رم. باید مثه دفعه ی قبلی بشقاب رو پرت کنم گوشه ی اتاق تا شیر فهم بشی؟ دفعه های قبلی حداقل شله نمی شد این دفعه که دیگه حسابی گند زدی. چرا چیزی نمی گی. همین جور نشستی منو نگاه می کنی که چی؟ مثلا می خوای مظلوم نمایی کنی نه؟ اه نمکم هم که نداره. آب هم که سر سفره نیست. پس تو چه غلطی می کنی توی این خونه.پیرمرد جمله ی آخر را که گفت چند لحظه ای سکوت کرد اشک توی چشمهایش جمع شد و به قاب عکسی که پای سفره به دیوار تکیه داده بود نگاه کرد. روبان سیاهی گوشه عکس پیرزن نشسته بود.

 

  • نیم نگاه
۱۸
اسفند
روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس بگیرد.
بنابراین، شماره منزل او را گرفت. 
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
رییس پرسید: «بابا خونس؟»
صدای کوچک نجواکنان گفت: «بله»
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودکی خیلی آهسته گفت: «نه»
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت
کند، گفت: «مامانت اونجاس؟»

  • نیم نگاه
۱۵
اسفند
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که ص...حنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید : تو یک قهرمانی
فردا در روزنامه ها می نویسند :

یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد

اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم

پس روزنامه های صبح می نویسند:

امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .

ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم

از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی ؟



فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :

یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!
  • نیم نگاه