شهید احمدی روشن
خودمو گفتم به کسی برنخورد.
دلم برای شهدا تنگ شده است.
برای آنهایی که به جای حذف افراد ، مشکلات برادران دینشان را حل می کردند. ما خیلی وقت ها به کوچکترین بهانه ای انگی را به افراد می زنیم بدون آن که بدانیم حقیقت دارد یا نه. بدون بررسی. شایدم بعضی مواقع بررسی می کنیم اما همه ی جوانب را خوب نمی بینیم
خیلی وقت است می خواهم صحبت هایی را مطرح نمایم اما نمی شود. راستیتش را بخواهید چندبار هم نوشتم اما پاک کردم و خودم را شماتت کردم و بر حذر داشتم از کسانی که دیدگاهشان آزارم می داد.
اسلامی که من می شناختم کتابش با بسم الله الرحمان الرحیم آغاز شده است و نه با بسم قاسم الجبارین. پیامبرش رحمت للعالمین بود و همسایه مورد احترام و مسلمانان برادران دینی هم بودند و در برابر یکدیگر حقی داشتند.
بنده را مواخذه نفرمایید. حق با شماست من هم اینطور نیستم اما مرا به خاطر بیان آنجه در ذهن دارم خواهشا ملامت نفرمایید.
خودتان قضاوت بفرمایید در مقابل غیبت هایی که در طول روز می کنیم چند بار دست یاری به سمت برادران دینیمان دراز کرده ایم؟ آیا صف اولی های نمازمان از مشکلات هم خبر دارند؟ روحانی های معظم به جای بیان مسائل فقهی نادری که شاید در طول عمرمان با آن برخورد ننماییم آیا باری را به دوش خود می اندازند و مانند مولایمان علی، شبانه به در خانه ها می روند تا از یتیمان و فقرا در حد خود ایادتی نمایند؟ چند در صد از علما را می توان یافت که شبیه پیامبران بشود سر بر زانوانشان گذاشت؟
در نهایت