نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۱۰۳ مطلب با موضوع «داستان و جملات کوتاه» ثبت شده است

۳۰
شهریور

‫دوتا جوجه عاشق هم میشن قرار میزارن که بزرگ شدن با هم ازدواج کنند بزرگ که می شن می بینند جفتشون خروس بودند‬

  • نیم نگاه
۳۰
شهریور
یه پسری که ماشین benz داره میره سره قرار با نامزدش!
پسر:عزیزم من یه چیزیو بهت دروغ گفتم و الان میخوام بهت راستشو بگم!
دختر:چیو دروغ گفتی؟ پسر:من ازدواج کردم و ۳ تا بچه دارم!
دختر : اوه بابا ترسوندی منو، فک کردم میخوای بگی benz مالِ خودت نیست!

  • نیم نگاه
۲۷
شهریور

فرزندی به پدرش گفت

پدر چرا بخش قابل توجهی از درآمدت را صرف معالجه و نابودی سرطان ات می کنی؟

این پول حق ما هم هست

پدر سکوت کرد و دیگر برای درمان سرطانش هزینه نکرد و پس از اندکی درگذشت!

پس از مرگ پدر

دیگر نه تنها درآمدی وجود نداشت؛ بلکه خانواده ای نیز در کار نبود


حالا شما چندان به خطا نرفته اید اگر...

بجای فرزند، عبارت برخی معترضین و منتقدین

بجای پدر، عبارت مسئولین نظام اسلامی

بجای سرطان، واژه اسرائیل

و بجای خانواده، واژه  *ایران*  را قرار دهید


آیا گمانشان این است که باید با غده ای سرطانی سازش کرد؟؟؟




  • نیم نگاه
۲۶
شهریور

یک دکتر معروف:


مادرم میگفت که عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب


اما حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم.


  • نیم نگاه
۲۶
شهریور

آدم ها چه راحت؛


با جابه جایی یک نقطه؛


از خدا، جدا می شوند ...!

  • نیم نگاه
۲۴
شهریور

ماجراهای دوستان من

چندسال پیش یکروز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند

و فریاد زدند که:« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر». 

رفتم خواستگاری؛ دختر پرسید: «مدرک تحصیلی ات چیست »؟

 گفتم: «دیپلم تمام» ! گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشو برو دانشگاه»

رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ 

پدر دختر پرسید: « خدمت رفته ای »؟ گفتم: « هنوز نه » ؛ گفت: « مردنشده نامرد!بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ». 

رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید:« شغلت چیست »؟

گفتم: «فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت:« بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تنلش! علاف! پاشو برو سر کار ». رفتم کار پیدا کنم؛ 

گفتند:« سابقه کار می خواهیم »؛ رفتم سابقه کار جور کنم؛ 

گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم ». 

دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: «باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم ».

 برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: «رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ».

گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد».

 رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتند:« باید متاهل باشی ». برگشتم؛

رفتم خواستگاری؛ گفتم:«رفتم جایی که سابقه کار نخواستندگفتند باید متاهل باشی ».

 گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی ». رفتم؛ گفتم: « باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم ». 

گفتند:« باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم ».

برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم! 

  • نیم نگاه
۲۰
شهریور

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را

به آن دنیا ببرم. او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند.

چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. 

وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت

 شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.

دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟

زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم.

همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. درمقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند.



  • نیم نگاه
۱۶
شهریور

معلمی از دانش آموزانش خواست "فواید گاو بودن" را بنویسند و نوشته ای که در زیر می خوانید تمام و کمال انشای آن دانش آموز است:

با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.

اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.

البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.

من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.

هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.

بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.

مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.

هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.

همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.

وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد، نگران جهیزیه اش نیست.

نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.

گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری، مهریه، نامزدی، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل، و زبونم لال طلاق و طلاق کشی و... ندارند.


..........................................................................

1) برای خواندن ادامه ی طنز نامه به ادامه ی مطلب بروید

2) بنده از انسان بودن خودم سیر نشدم

3) طبیعت بی جان هم می تواند به ما درس دهد، چه برسد به طبیعت با جان!!!!


  • نیم نگاه
۰۵
شهریور

زن پاشو محکمتر روی گاز فشار داد ، باید خودشو سریع میرسوند...... نه!!!


صدای برخورد ماشین با سپر گلگیر روبرویی....


ماشین کاملا نو بود و چند روز بیشتر نبود که اونو تحویل گرفته بودند.


چطوری باید جریان تصادف و به شوهرش توضیح میداد.... خدایا!!!


باید مدارکش رو حاضر میکرد. در حالی که از یه پاکت قهوه ای رنگ بزرگ مدارکش رو بیرون میکشید، تکه کاغذی از توی اون زمین افتاد. روی اون با خطی کلفت و شتاب زده نوشته شده بود:


عزیزم در صورت تصادف یادت باشه، که من تو رو دوست دارم نه ماشین رو!


زن اروم گرفت و با لبخندی از ماشین پیاده شد.


وقتی پیرهنمون با اتو میسوزه ، قشنگترین ظرف کریستالمون میشکنه، دیوارهای خونه خط خطی میشه


یادتون باشه هیچکدوم ارزش شکستن دلی رو نداره!


  • نیم نگاه
۰۱
شهریور
دوست دوست من می گفت:
تو دستشویی پارک بودم که دیدم یکی داره در میزنه..... بعد از 10 ثانیه گفت : سلام چطوری؟



منم خجالت زده گفتم: خوبم مرسی!

گفت: چیکار میکنی؟

گفتم:آدم اینجا چیکار میکنه؟!؟

دوباره گفت :میتونم الان بیام اونجا؟

... ... ... عصبانی شدم گفتم:نه هنوز خودم کار دارم

یهو دیدم داره میگه:"من بعدا بهت زنگ میزنم. الان یه دیونه ای تو دسشویی داره جواب سوالای منو میده


  • نیم نگاه