نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۴
شهریور

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت 

آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.


مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.  روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.


هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد  و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و 

یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .


یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!

رایانامه از علیرضا میم 18 خرداد 92

  • نیم نگاه
۱۷
شهریور

خانواده ای تصور کنید با پدری معتقد به حجاب وحیا

و دختری با آرزوهای دور و دراز که میخواد با مد روز حرکت کنه

داستان از این قراره


شب با پچ پچ های مامان و بابا که در مورد من حرف می زدند از خواب بیدار شدم

گوشامو تیز کردم

بابایی می گفت خیلی نگران مهسا هستم یکی دوتا از دوستاش (منظور لیلا و میترا بودن) به فرهنگ خونواده ما نمی خورن

مهسا هم که میخواد از قافله عقب نمونه

با دوستاش همرنگ شده


عصری در خیابون با دوستاش دیدم

این چه وضعیه که برای خودش درست کرده ؛ شلوار جین و مانتو تنگ می پوشه ؛ آستیناشم زده بالا ؛انگار میخواد با یکی دعوا کنه

تو که مادرشی یه چیزی بگو

رعایت حال ما رو هم نمی کنه ؛ وقتی هم بهش تذکر میدم ؛ میگه من با این لباسا حال میکنم و با اینا راحتم و سرشو میندازه پایین و میره

مامانم میگفت

خب بچه است ؛ ازدواج میکنه درست میشه و از اینجور حرفا

بابام مدیر دبیرستان ابن سینا بوده و حالا بازنشست شده و در یکی از صندوق های قرض الحسنه ؛بصورت افتخاری کار میکنه

یادمه از وقتی خودمو شناختم

از نابودی زندگی دخترانی تعریف میکرد که با بعضی دانش آموزان ؛ طرح دوستی ریخته بودند

او میخواست با این داستانا منو در مقابل پسرای خیابونی ؛ واکسینه کنه

فصل امتحانات نزدیک شده بود

قرار شد دوستم سوسن ؛ که مورد تایید بابا بود

چند ساعتی برای رفع اشکال و مرور درسها بیاد خونمون

یه ساعتی نگذشته بود که بابایی در اتاق رو زد

مهسا دخترم

چایی و کیک آوردم بیام تووو

سوسن خودشو جمع و جور کرد

گفتم بفرمایید

یالا یالا



در اتاق باز شد من و سوسن ؛ هاج و واج چشمهامونو دوختیم به بابا

بابایی با پیژامه راه راه و زیرپیرهنی سفیدش وارد اتاق شد

سوسن خانوم ؛ خوش اومدید

سینی چایی رو گذاشت جلومون و رفت

چند ثانیه ای سکوت ؛ بر فضای اتاق حاکم شد

پاک آبروم جلوی سوسن رفت ؛ حالا بیاد و این حکایت رو پیش همکلاسیها تعریف کنه

چه خاکی به سرم بریزم

سوسن سکوت را شکست

خب مهساجون کجای مسئله بودیم

ساعت هفت عصر بابای سوسن اومده بود دنبالش

ازم خداحافظی کرد و زیر گوشم گفت عجب بابای با حالی داری

در اتاق رو قفل کردم و شروع کردم به گریه

خوابم برده بود

با صدای مامان بیدار شدم

مهسا نمی آی شام

نه شما بخورید من میل ندارم

با بابام قهر کرده بودم

پس فردا مطابق قرار قبلیمون

سوسن اومد خونمون

تاق تاق

تاق تاق

دخترم مهسا براتون شربت آوردم بیام تووو

سوسن لبخند ملیحی زد و گفت حاج آقا بفرمایید

بر خلاف تصورم

بابایی با شلوار و پیرهنی اتو کرده ؛ شربت ها رو گذاشت جلومون

و کنارم نشست

دستمو گرفت وبا نگاه مهربانانه همیشگیش گفت

دخترم می دونم از دستم ناراحتی

ولی اینو بدان که این مسئله با پیژامه اومدن

قبلا با دوستت هماهنگ شده بود و این نقشه ای بود که میخواستم یه درس زندگی بهت بدم

دخترم

وقتی در جامعه ای زندگی می کنیم نمی تونیم بگیم نوع و شکل لباس پوشیدنمون یه امر خصوصیه و به دیگرون مربوط نیس

*من با پیژامه و زیر پیرهنی در فضای خونه خودم می تونم رفت و آمد کنم ولی نمی تونم بگم

چون با این لباسا راحتم و با اینا حال میکنم در فضای خارج خونه هم با همین لباسا بیام بیرون

اینو هم من و هم تو و هم اقشار جامعه یه چیز قبیح می دونن*

تو هم نمی تونی با لباسایی که شاید دوس داشته باشی ولی در نظر جامعه و فرهنگ خونوادگی ما یه امر قبیحیه به دلیل اینکه الان این مد روزه و با این شکل و شمایل راحتم بیای بیرون

دخترم

تا حالا فکر کردی چرا جامعه سرمایه داری برای اکثر مردان کت و شلوار و جوراب و کراوات؛ تحفه آورده

و برای زنان شلوارک و زیر پیرهنی




دخترم نظام سرمایه داری میخواد که تو و امثال تو

به بهانه شیک پوشی و مدگرایی ؛ از آستین پیراهنتون بزنید و شلوار کوتاه بپوشید

تا با اینکار بتونه ریشه حیا و عفت را از جامعه بیرون کنه

با این وضع

روزی خواهد رسید که زنان جامعه ما از پوشیدن زیر شلواری و زیر پیراهنی در بیرون منزل ناراحت نشن

دخترم

همچنان که نمی پسندی من با لباس راحتی در جلوی انظار دیده نشم

تو هم به بهانه مد با زیر شلواری بیرون نرو

منظورم اینه که با لباس نامناسب ؛ چشم بسته در انظار عمومی حاضر نشو

  • نیم نگاه
۰۹
شهریور

نقل قولی از یکی از اساتید دانشگاه:

"چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.

دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟

گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟

کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!

گفتم نمیدونم کیو میگی!

گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!

گفتم نمیدونم منظورت کیه؟

گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!

بازم نفهمیدم منظورش کی بود!

اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه…

این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،

آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه…

چقدر خوبه مثبت دیدن…

یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟

حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!

وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم…

شما چی فکر میکنید؟

چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم



منبع: عصر ایران 2

  • نیم نگاه
۰۵
شهریور

شادی روح عزیزمان لطفا صلوات و فاتحه ای ختم کنید

دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سرمن 
می سوزم از اشتیاقت  در آتشم از فراغت/ کانون من سینه من  سودای من آذر من 
بار غم  عشق او را گردون نیارد تحمل/ چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من

عضو جاودانه شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل


مراسم بزرگداشت دانشجوی مجاهد، خادم الرضا(ع)، شادروان، معین رئیسی
عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور
چهارشنبه 1392/6/6   ساعت 17 الی 19
مسجد دانشگاه تربیت مدرس
جلال آل احمد، پل نصر(گیشا)، دانشگاه تربیت مدرس
قرائت قرآن : حاج کریم منصوری
سخنرانی: حجت الاسلام والسلمین پناهیان
مداحی: حاج مرتضی طاهری
حضور دوستان، آشنایان، فعالان دانشجویی، کاربران فضای مجازی،موجب تسلای خانواده داغدار آن مرحوم است.
  • نیم نگاه
۰۵
شهریور

برای بعضی زمین برای پر زدن جا ندارد 

باید به آسمان بروند تا پر بگشایند


معین این اواخر خیلی دعا و مناجات می رفته خیلی بیش تر از قبل، پدر معین می پرسه چرا پسرم انقدر جدیدا مصرانه پیگیری و زیاد می ری دعا و ادعیه
گفته بود آخه می خوام پر بکشم
خب معین عزیز ما خودش رو آماده پر کشیدن کرد، خدا هم بردش...


عکس ماله تولد کردلوست. من و معین و کردلو با هم رفتیم کیک گرفتیم. رفته بودیم با بچه های اتحادیه فوتبال.


برای شادی روح برادر عزیزمان (معین رئیسی) صلوات و فاتحه لطفا بخوانید


  • نیم نگاه
۰۵
شهریور

  • نیم نگاه
۰۱
شهریور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • نیم نگاه