نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۲۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۹
فروردين

راز ده نمکی


اگر بخواهیم در مورد رسوایی صحبت کنیم ناگزیر خواهیم بود که نگاهی هر چند گذرا به فیلمهای "اخراجی ها" داشته باشیم. مسعود ده نمکی با ساخت مجموعه سینمایی "اخراجی ها" توانست محبوبیتی برای خود دست و پا کند و در سالهای قبل با فروش میلیاردی فیلم هایش، به سهم خود به باجه های متروکه این روزهای سینمای کشورمان رونقی ببخشد. اما موفقیت سه قسمت "اخراجی ها" و اینک "رسوایی" نمی تواند بی دلیل باشد و سعی این نوشتار بر اینست که راز ده نمکی  را برملا نماید.


1)      فرض کنید برای اولین بار در یک جمع دوستانه کسی را می بینید. طبیعی است برای ارتباط گیری و ایجاد اعتماد سازی و حس دوستانه به دنبال نقاط مشترک با فرد مورد نظر می گردید. از این که آیا با هم در یک محل زندگی می کنید یا نه. آیا با هم همکارید یا نه. آیا در یک دانشگاه درس خوانده اید یا حتی این موضوع که آیا پدر و مادرتان با هم همشهری هستند، می تواند مورد بحث قرار گیرد. هر چه که نقاط اشتراکی بیش تری داشته باشید، ارتباط گیریتان با یکدیگر ساده تر و عمیق تر می شود.

2)      اگر ما سعی کنیم افراد را از این دید که چقدر به انقلاب نزدیک هستند ببینیم آنها به انقلاب نزدیک خواهند شد. یعنی اگر سعی کنیم به عوام جامعه یادآوری کنیم که نقاط مشترک شما با انقلاب خیلی بیش تر از اختلافات است، آنها احساس قرابت بیش تری با انقلاب می کنند. نباید آنقدر بر طبل اختلاف بکوبیم که آنها دیگر هیچ راهی برای نزدیکی به انقلاب برای خود متصور نشوند و به جای آن باید فاصله ای که با معارضین انقلاب دارند، را متذکر شویم.  نگاه کوهنورد به پایین مایه امید است، وی از اینکه با زمین فاصله گرفته است خوشحال می شود و می فهمد که تلاشش نتیجه داده. ما هم باید  یاد بگیریم مسیری که هر فرد در مسیر انقلابی و اسلامی شدن برداشته است را  ببینیم و به اندازه ی وسع خود دستهای یکدیگر را برای پیمودن ما بقی راه بفشاریم. همانطور که اکبر عبدی به عنوان یک روحانی در فیلم می گوید: "دخترم، من آمده ام که دست تو را بگیرم"

3)      ملاک انقلابی بودن هر فرد را یک طیف در نظر بگیرید، و در این طیف سه نقطه را متصور شوید. نقطه ی "دشمن انقلاب" را در یک سر طیف و "انقلابی بودن" را در سر دیگر این طیف و نقطه ای در وسط این طیف با عنوان "وضعیت مطلوب"، هر یک از افراد می توانند در این طیف نسبت به عملکرد خود وضعیتی داشته باشند.




4)      نقطه قوت "اخراجی ها" و "رسوایی" اینست که بر خلاف بخشی از جامعه که به نقاط ضعف افراد نگاه می کنند و سعی در بزرگنمایی آن دارند، ده نمکی به نقاط قوت افراد نگاه می اندازد و سعی می کند با تکیه بر نقاط قوت، ضعف ها را از میان بر دارد. باز به مثال طیف فکر کنید. اخراجی های "اخراجی ها" در روند فیلم به شهدا و ملاک های انقلابی نزدیک تر می شوند و این تغییر با حوصله و صبر افرادی است که به جای نگاه به فاصله ای که گروه اخراجی ها و مجید سوزوکی های آن زمان، در ظاهر از شهدا دارند به قرابت و مشترکاتی که آن گروه با رزمندگان دفاع مقدس نگاه می اندازند. در واقع می شود به جای دیدن قسمت خالی لیوان و نا امیدی به قسمت پر لیوان نگاه انداخت و سعی کرد که با امید و صبر، لیوان را پر کرد و "اخراجی ها" و "رسوایی" نشان داده است که می شود. در اصل قرابت و همخوانی مردم با انقلاب اسلامی خیلی بیش تر از دوری آنها نسبت به انقلاب است و در واقع همانطور که حاج یوسف می گوید " یک خرده گناهی دارد اما فاسق نیست." شاید در نگاه ظاهری انقلابی نباشند اما قلبا و در دل انقلابیند.

5)      حالا می شود با نگاه رهبری به فیلم رسوایی نگاهی دوباره انداخت. رهبر فرزانه ی انقلاب در دیدار با مردم خراسان شمالی فرمودند " با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید.

ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهمان‌نواز، هم بقیه‌ى آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمى‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟».  ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت."

6)      این متن همه ابعاد فیلم رسوایی را بررسی نکرده است. بدیهی است انتقاد هایی هم بر فیلم وارد است که به دلیل محدودیت یک مقاله و اهمیت موضوعی که در سطور بالا اشاره شد، نتوانستیم نگاه جامعی به فیلم داشته باشیم.


محمد حسین شفاهی

 


پوشش در:

  • نیم نگاه
۲۹
فروردين

ﺭﻓﯿﻘﻤﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻪ: ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟

ﮔﻔﺘﻪ:ﻧﻪ ﻓﻌﻼ ﺩﺍﺭﻡ ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﻤﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ

ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ:

ﺗﻮ ﺑﺪﺭﺩ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯼ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ

ﺷﻮﻧﺶ ﮐﻠﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺧﺎﮎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻪ !!..

ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ: ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻓﻐﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻨﺎﯾﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﮑﺮ

ﮐﻨﻢ ﺑﺪﺭﺩﺗﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﻩ ! :|


  • نیم نگاه
۲۷
فروردين

اگر موهای سر خانمت رو ببینند چی میشه؟

خبرنامه دانشجویان ایران:شخصی تعریف می کند: روزی همراه همسر در پارک محله قدم می زدم جوانی با همسرش در حال عبور بود . وقتی که به ما رسید برای مسخره پرسید: چرا همسرت با حجاب است؟ موهای سرش رو ببینند چی میشه؟ من که سعی می کردم خونسرد باشم، گفتم: میدانی فرق بین زن با حجاب و بی حجاب چیه؟ گفت: چیه؟ گفتم: اتومبیل شخصی با تاکسی چه فرقی داره؟

پاسخ داد: تاکسی برای استفاده ی عموم است و اتومبیل شخصی برای استفاده شخصی. گفتم: زن بی حجاب و زن پوشیده هم اینگونه است زن بی حجاب همگانی است، مردم به او و به زیبائی هایش نگاه می کنند و لذت می برند و … بنابراین، چنین زنی مانند تاکسی است. اما زن با حجاب فقط اختصاص به همسرش دارد. دیگران او را نمی بینند و صورت و زیبائی هایش در برابر چشمهای خائن قرار نمی گیرد. و نزد همسرش محبوب است چون میداند که وی تنها اختصاص به او دارد، و ….. جوان بسیار ناراحت شده گفت: من خواستم مسخره کنم ولی شما مرا نصیحت کردید و … من تحمل ندارم همسرم مانند تاکسی همگانی، مورد استفاده ی عموم باشد و …


  • نیم نگاه
۲۶
فروردين



یه جا خوندم


اولین بار که تو عمرم تقلب کردم ؛
سال اول ابتدایی ؛
امتحان ریاضی:
پیس پیس (خطاب به جلوییم)
گردی عدد ۹ سمت چپشه یا راستش؟
جلوییم: چپ! من :
چپ کدوم طرفه؟!
… همچین اسکلایی بودیم ما !
  • نیم نگاه
۲۶
فروردين

حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود  و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم  پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی  که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار میکرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت میکرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و  کارهای بسیاردیگر ...

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این هین در یکی از دستشویی ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو میگیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت ، حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت  خیلی خوب !!!فرادا می خوانم خلاصه این ماجرا بین متدینین پیچید  ، من و دوستانم برای رضای خدا همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند ، زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود   آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا  ...
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او  نبود ... ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی ، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت  .
بعد از دوسال از این ماجرا من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده  بیمار شدم بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم  و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم ،درحال خارج شدن از دستشویی ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم !!! چشمانم به سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند ، نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟!  نکند ؟! ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و ...
  از فردا سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم .
 به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم  او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم  حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو  پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم  جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟ 
پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام  ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ،
خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم  ، فقط شما شاهد باش  که با من چه کردند ، بعد از این جملات  گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور  گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم  ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...
ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم  ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش ... و این ای کاش ها که بیچاره ام می کرد .
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس  که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست .
دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ !
 زندگی ها را نابود می کنیم؟ ! 
 بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟ !
بخاطر خدا دعایم کنید  آیا خدا از گناهم میگذرد ؟
 چه خاکی باید به سرم بریزم ؟.........
ای کاش و ای کاش ..

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد!
این مطلب به بنده ایمیل شده است.
  • نیم نگاه
۲۶
فروردين

لباسش را داد به سلمان
گفت
این را به شمعون یهودی بده و به جای آن 
مقداری جو و خرما بگیر
شمعون کهنگی لباس را که دید گریه کرد
آن را بویید
گذاشت به چشمهایش
گفت
ما از موسی بن عمران خبر زهد دختر پیامبر آخرین را شنیده بودیم
مسلمان شد

  • نیم نگاه
۲۱
فروردين

انتخابات

  • نیم نگاه
۲۰
فروردين



خبرنامه دانشجویان ایران: «سینما، مخاطب» متن سخنرانی سید مرتضی آوینی در سمیناری تحت عنوان «بررسی سینمای پس از انقلاب» است که توسط دانشکده‌ی سینما تئاتر در اسفند ماه 1370 برگزار شد. این سمینار در پایان سال‌های دهه‌ی 60 و در فضایی برگزار شد که «سینمای نوین ایران» با هدایت و حمایت سیاست‌گذاران سینمای پس از انقلاب، به مضامین عرفانی و لحن جشنواره‌پسند گرایش پیدا کرده بود؛ یک سینمای خاص که گرچه مورد استقبال جشنواره‌های جهانی و مورد تحسین اغلب منتقدین داخلی واقع شده بود، حمایت تماشاگران ایرانی را از دست داده بود و سالن‌های سینما روز به روز خلوت‌تر می‌شدند. 

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مدیران سینمایی آن دوران، عدم استقبال مخاطبان را ناشی از تغییر لحن سینمای پس از انقلاب می‌دانستند و بسیاری از منتقدین و اساتید دانشکده‌های سینمایی نیز از سینمای موجود دفاع می‌کردند و اعتقاد داشتند باید زمان بگذرد تا تماشاگران مناسبی برای این سینمای نوین «تربیت» شوند. سمینار مذکور هم در چنین فضایی و به منظور بزرگ‌داشت دستاوردهای این سینما برگزار شد. روزهای اولیه‌ی سمینار به ادای چند سخنرانی در همان فضا و مناسب با توقعات مستمعین گذشت، اما سخنرانی سید مرتضی آوینی غیر منتظره بود و واکنش‌های بسیار برانگیخت. 
 
متن این سخنرانی را در ادامه می‌خوانیم: (فیلم این سخنرانی را اینجـــــــا دانلود کنید)
  • نیم نگاه
۲۰
فروردين

آوینی از منظر دانشجویان/ گفتگو با دبیر فرهنگی اتحادیه مستقل؛
برای «آوینی شدن» ابتدا باید «عبد شدن» را آموخت

خبرنامه دانشجویان ایران: در سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم به سراغ فعالین فرهنگی تشکل های دانشجویی رفتیم تا آوینی را از نگاه آنها بشناسیم. گفت‌وگو با محمدامین مهدی‌نژاد، دبیر واحد فرهنگی هنری اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل یکی از صحبت های چالشی ما بر سر تفکر آوینی بود. مهدی نژاد می گفت: «ما وقتی به آثار سینمایی و رسانه‌ای شهید آوینی نگاه می‌کنیم با یک نگاه عمیق فلسفی روبه‌رو هستیم یعنی نگاه عمیقی از مسایلی که با آن درگیر هستیم» وی علت موفقیت آوینی در این بحث را سرمایه‌گذاری بر روی فطرت انسان‌ها دانست و اولین قدم برای آوینی شدن را «عبودیت» دانست. وی در ادامه گفت:«ما از عبودیت آوینی غفلت می‌کنیم. او به عنوان یک عبد بوده که ما آن را درک نمی‌کنیم فقط می‌گوییم آوینی فلسفه خوانده است، او تکنیک بلد است. حقیقت این است که آوینی سه مشخصه اصلی دارد که اولی بحث عبودیت اوست، دومی فلسفه‌دانی او بوده و سومی تخصص و تکنیک در حوزه‌ای که کار می‌کرده است که باعث شده تا رشد و بلوغ داشته باشد.»

 

متن کامل این گفتگو را در زیر مطالعه کنید: 

خبرنامه دانشجویان ایران: به عنوان بحث اول از اندیشه‌های شهید آوینی شروع کنیم. به نظر شما آیا می‌توان گفت که شهید آوینی دارای «چارچوب فکری»ای است که با توجه به آن می‌توانیم یک سری معیارها و ملاک‌ها را مشخص کنیم؟

 

مهدی‌نژاد: وقتی حضرت آقا شهید آوینی را به عنوان سید شهیدان اهل قلم معرفی می‌کنند نه فقط بخاطر بحثی است که ایشان در حوزه سینما داشته‌اند بلکه خیلی عمیق‌تر است. ما وقتی به آثار سینمایی و رسانه‌ای شهید آوینی نگاه می‌کنیم با یک نگاه عمیق فلسفی روبه‌رو هستیم یعنی نگاه عمیقی از مسایلی که با آن درگیر هستیم. شهید آوینی از معدود افرادی است که توانست نسبت خوبی پیدا کند بین مانیفست و دستور عملی که برای زندگی داریم به اسم اسلام و پدیده شگفت‌انگیزی که خودش مدرنیته می‌نامد. ایشان چون هر دو تا را با جانش توانست بشناسد به خوبی توانست رابطه این دو را نشان بدهد. از این رو می‌توانیم بگوییم ایشان از بزرگان حوزه فکری بوده‌اند و از معدود کسانی که توانسته آن گفتمان انقلاب اسلامی را درک کند، به خوبی انتقال بدهد و چالش بین انقلاب اسلامی و مدرنیته غرب را تحلیل کند.

  • نیم نگاه
۱۹
فروردين

در سال قحطی عارفی،غلامی دید که شادمان بود!

گفت طور در چنین وضعی شادی می کنی؟

گفت:من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد!

و تا وقتی برای اوکار میکنم روزی مرا می دهد!


عارف گفت:

از خود شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند! توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد!

ولی من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست! من باز هم و نگران روزی خود هستم!


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم و العن اعدائهم اجمعین

  • نیم نگاه