نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۴ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

۳۰
مهر

چاپ تصویر «تاشا مالتبی» در روزنامه‌ها در ابتدا یادآور خاطره تلخ «لیندی اینگلند»، یکیhttp://files.tabnak.com/pics/201010/201010211551334659.jpg از سربازان زن آمریکایی را در اشغال عراق توسط این کشور تداعی کرد. انتشار تصویر این زن ۲۱ ساله آمریکایی در حال کشیدن یکی از زندانیان عراقی زندان ابوغریب با طناب بازتاب خبری گسترده داشت و جهان را لرزاند.

اما تصویر تاشا، دختر ۱۹ ساله بریتانیایی که با رضایت کامل زندگی حیوانی را بر زندگی انسانی ترجیح داده است با تصویر آن زندانی عراقی، تفاوت بسیار دارد. تاشا، دانشجوی رشته فناوری موسیقی معتقد است حیوان خانگی نامزدش، «دنی گریوز» است، هرگز بدون قلاده و نامزدش از منزل خارج نمی‌شود، همواره به سبک بربرها لباس می‌پوشد و هیچگاه آشپزی یا نظافت منزلشان را نیز انجام نمی‌دهد. براساس معاینات روان‌شناسان، تاشا از هیچگونه بیماری روانی رنج نمی‌برد و در کمال صحت روحی و روانی به این انتخاب رسیده است. اما این موضوع باعث نمی‌شود که هم‌وطنانش به تنفر وی از خوی انسانی احترام بگذارند و او را در جمع خود بپذیرند.


این شیوه زندگی از یک سو موجبات رضایت این زوج جوان و از سوی دیگر مشکلاتی را برای آنها فراهم کرده است. به‌طوری که یک راننده اتوبوس حاضر نشده او را با قلاده‌ای بر گردن که نامزدش زنجیر آن را به دست گرفته بوده است، سوار کند.

تاشا در اعتراض به این رفتار تحقیرآمیز راننده مذکور به روزنامه دیلی میل گفت: «او من و نامزدم را از اتوبوس بیرون انداخت و گفت به افراد عجیب و غریب و سگ‌هایی مانند ما اجازه سوارشدن نمی‌دهد».

سخنگوی سازمان اتوبوسرانی لندن در واکنش به اعتراض تاشا که راننده مذکور را متهم به انجام رفتار تبعیض‌آمیز کرده است، اظهار داشت: «راننده اتوبوس به علت نگرانی در مورد سلامتی و امنیت آنها، مانع از سوار شدنشان شده است. اگر او در حالی که به قلاده و زنجیر متصل است سوار اتوبوس شود ممکن است در صورت بروز اتفاقی غیرمترقبه، با خطر جدی مواجه شود. ما با کمال میل از سوارشدن آنها به اتوبوس‌ها استقبال می‌کنیم، اما مشروط بر اینکه وی دیگر با قلاده از این وسیله نقلیه استفاده نکند.» با این حال تاشا ادعا می‌کند که به‌رغم نامتعارف بودن شیوه زندگی‌اش اما این این شیوه به کسی آسیب نمی‌رساند.

او در دفاع از خود عنوان کرد:«من حیوان خانگی دنی هستم، این تنها آرزویی است که همیشه داشته‌‌ام. من همواره حیوان‌خو بوده‌ام. نمی‌دونم از چه زمانی به این خوی تمایل پیدا کرده‌ام اما چند سال پیش با خواندن مجله‌ای دریافتم که افرادی وجود دارند که به‌ این شیوه زندگی می‌کنند و از آن زمان به‌طور کامل به این مساله ایمان آوردم. اساسا مانند یک حیوانی انسان‌نما رفتار می‌کنم، واقعا زندگی راحت و بدون دردسری دارم و «حیوان بودن» بیشتر از هر مساله دیگر باعث نشاطم می‌شود. اگر به حرف دنی گوش کنم او با من بازی می‌کند و مرا مورد تشویق قرار می‌دهد. من هیچ کاری جز غذا خوردن و نظافت شخصی انجام نمی‌دهم و بیشتر از قبل می‌خورم و می‌خوابم و مورد توجه و علاقه قرار می‌گیرم. درست مانند یک حیوان خانگی. من هرگز آشپزی یا نظافت نمی‌کنم و بدون دنی نیز جایی نمی‌روم. شاید این شیوه زندگی عجیب به نظر برسد، اما هر دوی ما از این طرز زندگی راضی هستیم. این فرهنگ و انتخاب من است و معتقدم این شیوه به کسی صدمه وارد نمی‌کند».

دنی ۲۵ ساله نیز گفت:«تاشا خیلی شبیه یک حیوان رفتار می‌کند و مانند یک حیوان خانگی مهربان است. همه کارها، از غذا دادن به وی تا تمیز کردن منزلمان را من انجام می‌دهم. زیرا نمی‌توان از گربه یا سگ خانگی انتظار شست‌و‌شو یا تمیز کردن محیط خانه را داشت. ما به یکدیگر بسیار علاقه‌مندیم و قلاده نیز «علامت اعتماد به یکدیگر و تفاهم» است».
به‌رغم اینکه مادر تاشا انتخاب دخترش را بدترین کابوس یک مادر توصیف کرده، اما معتقد است تاشا به اندازه کافی بزرگ شده است که راهش را انتخاب کند و در آن مسیر پیش برود.

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

شاید همه ی ما "اصالت لذت در اخلاق" را بارها و بارها در کلاس هایمان شنیده باشیم. قصه ی بالا نتیجه  رشد و رواج همچین تفکری است. نتیجه ای که به پوچ گرایی و دوری از خوی انسانی منجر می شود. و این تنها نمونه ای از میلیون ها مثالی است که هر روز در غرب صورت می گیرد و جای bbc خالی است که به جای قتل ندا آقا سلطان ها به این گونه آسیب ها بپردازد.

سیاسی ننوشتم انسانی نوشتم.  آیا زنده بودن جسم آدمی مهم است یا زنده بودن روح و خوی انسانی. شما ترجیح می دهید زنده باشید و مثل سگ زندگی کنید و یا مرده باشید اما هرگز در طول عمرتان کاری و شانی غیر از انسان نداشته باشید؟ 

لینک زیر را صلاح ندانستم در صفحه اصلی بگذارم. اما خودتان می توانید ببینید که با زنان در غرب نه به شکل یک انسان بلکه به شکل یک کالا می نگرند. و مثل یک سگ بر روی آنها قیمت گذاشته اند و هر سگی که قشنگ تر باشد گران تر است. از تمامی خواهران معذرت می خواهم اما این حقیقت در غرب هست.

http://tabnak.com/nbody.php?id=72517

راستی قرار شد سیاسی ننویسم اما لینک های زیر را از دست ندهید

دم مسیحایی مجریVOA فقیه‌زنده را به کشتن داد!
یک خیابان هم در استقبال از رهبری پر نشد!
  • نیم نگاه
۳۰
مهر

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد
...
بنده ی من! تو، هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.






--
والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا و عملواالصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر
  • نیم نگاه
۲۳
مهر

 

 

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....

 

یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....

 

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ..... همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟

 

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟

پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!

قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .....

اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟

پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟

جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ..... سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟

پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....

جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!

جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....

پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟

جوون گفت: چرا

پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه .....

بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت

  • نیم نگاه
۲۳
مهر
یک مثلی است که می گوید سلمانی ای که مشتری نداشته باشد سر خود را می تراشد.

کروبی و موسوی که بعد از نشست فضای غبار آلود فنته، مشتری ای برای حرف های خود نداردند اقدام به می تینگ های دو نفره نموده اند.

چند روز پیش هم خاتمی به اصرار با موسوی و کروبی ملاقاتی داشت که اون هم بی ثمر باقی ماند. خاتمی فهمیده است که جنبش سبز مرده است و  اگر مزدم احساس کنند که کسی با جنبش است او را هم در افکار خود می کشند.

همین

حال ندارم بنویسم

  • نیم نگاه