آخــــــر و عاقبتِ زرنگ بازی ..!
پنجشنبه, ۱ دی ۱۳۹۰، ۰۷:۳۱ ب.ظ
آخــــــر و عاقبتِ زرنگ بازی ..!
________________________
یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ولی
به خاطر تصادفی که شده بود توی ترافیک گیر افتاده بود.
اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه تصمیم گرفت
همینجا کارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه کنه.
جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون میداد
یه اتفاق خیلی بدی افتاده! بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش
به محل تصادف فکری کرد و بعد فریاد زد:
بذارید رد شم... خواهش میکنم بزارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم!
ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟!
یه الاغ ..!
________________________
یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ولی
به خاطر تصادفی که شده بود توی ترافیک گیر افتاده بود.
اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه تصمیم گرفت
همینجا کارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه کنه.
جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون میداد
یه اتفاق خیلی بدی افتاده! بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش
به محل تصادف فکری کرد و بعد فریاد زد:
بذارید رد شم... خواهش میکنم بزارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم!
ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟!
یه الاغ ..!
- ۹۰/۱۰/۰۱