نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۱۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۴
اسفند

از مدیر موفقی پرسیدند: "راز موفقیت شما چه بود؟" گفت: «دو کلمه» است.

- آن چیست؟

- «تصمیم‌های درست»

- و شما چگونه تصمیم های درست گرفتید؟

- پاسخ «یک کلمه» است!

- آن چیست؟

- «تجربه»

- و شما چگونه تجربه اندوزی کردید؟

- پاسخ «دو کلمه» است!

- آن چیست؟

- «تصمیم های اشتباه»

پس لطفا از اشتباه انجام دادن یک کار نترسید...!


  • نیم نگاه
۱۴
اسفند

اثرات ماهواره


وقتی که در خانه آتش به پا کنید انتظار نسوختن احمقانه است ...

  • نیم نگاه
۱۱
اسفند

دنیا شده خراب 

شپش ها میخورن شراب !!!


سگها هم گربه ها رو جدا میکنن !



  • نیم نگاه
۱۱
اسفند

خاطره ای از مادر روشن دل (نوشته ی خودم نیست، و نمی دانم واقعیت دارد یا خیر)
مادرم یک چشم نداشتدر کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود.
من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول.
برای من آنقدر قیافه مامان عادی شده بود که در نقاشی‌هایم هم متوجه نقص عضو او نمی‌شدم و همیشه او را با دو چشم نقاشی می‌کردم.
فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه می‌کردند و پدر و مادرها که سعی می‌کردندسوال بچه خود را به نحویکه مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه این موضوع می ‌شدم و گهگاه یادم می‌افتاد که مامان یک چشم ندارد.

یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یک‌دفعه گریه کرد.
مامان او را نوازش کرد و علت گریه‌اش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد.
مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریه‌اش را بگیرد.
مامان دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید.
به او گفت: فردا می‌رود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت می‌کند.
برادرم اشک‌هایش را پاک کرد و دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند.
مامان رفت داخل آشپزخانه.
خم شدم و دفتر را برداشتم.
نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن را آن زمان فهمیدم.
موضوع نقاشی، کشیدن چهره اعضای خانواده بود.
برادرم مامان را درحالی ‌که دست من و برادرم را دردست داشت، کشیده بود.
او یک چشم مامان را نکشیده بود و آن را به صورت یک گودال سیاه نقاشی کرده بود.
معلم نقاشی دور چشم مامان با خودکار قرمز یک دایره بزرگ کشیده بود و زیر آن نمره 10 داده بود
و نوشته بود که پسرم دقت کن هر آدمی دو چشم دارد.
با دیدن نقاشی اشک‌هایم سرازیر شد.
از برادرم بدم آمد.
رفتم آشپزخانه و مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم.
او مرا نوازش کرد.
گفتممامان پس چرا من همیشه در نقاشی‌هایم شما را کامل نقاشی می‌کنم.
گفتم: از داداش بدم می‌آید و گریه کردم.
مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشک‌هایم را پاک کرد و گفت عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشوی او یک پسر است.
پسرها واقع بین‌تر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست می‌بینند ولی دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، می‌بینند.
بعد مرا بوسید و گفت: بهتر است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشی‌هایت را درست بکشی.
فردای آن روز مامان و من رفتیم به مدرسه برادرم.
زنگ تفریح بود.
مامان رفت اتاق مدیر.
خانم مدیر پس از احوال‌پرسی با مامان علت آمدنش را جویا شد.
مامان گفت: آمدم تا معلم نقاشی کلاس اول الف را ببینم.
خانم مدیر پرسید: مشکلی پیش آمده؟
مامان گفت: نه همینطوری. همه معلم‌های پسرم را می‌شناسم جز معلم نقاشی؛
آمدم که ایشان را هم ملاقات کنم.
خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلم‌ها نشسته بودند.
خانم مدیر اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند.
به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند.
مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد.
معلم نقاشی که هنگام واردشدن ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفه‌ای کرد و با مامان دست داد.
لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند.
مامان گفت: از ملاقات شما بسیار خوشوقتم.
معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم.
مامان با بقیه معلم‌هایی که می‌شناخت هم احوال‌پرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم مننمی دانستم ...
مامان حرفش را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می شود.
معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت:
فکر می کنم نمره 10 برای واقع بینی یک کودک خیلی کم است. اینطور نیست؟
معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست.
خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و این بار با دودست دست‌های مامان را فشار داد.
مامان از خانم مدیر هم خداحافظی کرد.
آن روز عصر برادرم خندان درحالی‌که داخل راهروی خانه لی‌‌لی می‌کرد، آمد و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمره‌اش را نشان داد.
معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره 20 جایش نوشته بود.
داداش خیلی خوشحال بود و گفت: خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردمبعد هم 20 داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت: بله نقاشی پسر من عالیه!
و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟
من هم گفتم: آره خیلی خوب کشیده، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم.
داداشم گفت: چرا گریه می‌کنی؟
گفتم آخه من یه دخترم



این چیزی که در مورد بانوان در این داستان کوتاه ذکر شده، به هیچ وجه برای همه و درهمه ی شرایط صدق نمی کند و باید بدانیم که این ویژگی، به هیچ عنوان یک صفت نا مطلوب محسوب نمی شود. امیدوارم در یک فرصت مناسب بیش تر در این مورد توضیح دهم.


  • نیم نگاه
۰۸
اسفند


دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
و دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!



حواسمون به‌اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره

امام صادق علیه السلام در دعایی می‌فرماید:
یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه‏
ای عطا کننده‌ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.
کافی، ج 2، ص 59
  • نیم نگاه
۰۸
اسفند

دوربین بن افلک ایران را هدف گرفت:

نقد فیلم سینمایی آرگو (فایل با کیفیت)


پایگاه جریان شناسی دیدبان در اعتراض به انتخاب فیلم سینمایی آرگو به عنوان بهترین فیلم آکادمی اسکار اقدام به بازپخش نسخه با کیفیت نقد فیلم آرگو با عنوان پنجه عقاب می نماید. گفتنی است این مستند در بیش از هشت هزار صفحه اینترنتی بازنشر داشته است.
  • نیم نگاه
۰۷
اسفند


- هی داداش به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟
- آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟
- نه من به این چیزا اعتقادی ندارم؛ من یک ملحدم؛ مگه تا حالا مامانو دیدی؟

  • نیم نگاه
۰۲
اسفند

توجه شما را به نکات زیر جلب می نمایم.

1. خیلی وقت است دست از قلم برداشته ام و دیگر چیزی نمی نویسم. مدت هاست فهمیده ام حرف های خوب در دنیای کوچک یا بزرگ ما زیاد گفته می شود اما آن چیزی که کم است مثل همیشه مرد عمل.

2. سالهای قبل و شاید هم اکنون هم مد باشد، با لباسی بیرون بیایید که عکس چه گوارا دارد، کلی هم کلاس ( بخوانید افتخار) دارد. حالا چه گوارا کیست؟ کسی است که به بهانه ی "شرایط" تسلیم نشده است؛ مقاومت کرده است و فقط مرد عمل بوده. مبارزه کرده است و در این راه جان خود را نیز داده است.

3. طرفدار "جدایی نادر از سیمین" باشی یا نباشی باید انتخاب کنی که اصغر فرهادی ، قهرمانت هست یا نه. منظورم این است که به بهانه ی "شرایط" فرار می کنی و می روی به آن ینگه ی دنیا یا نه؟ می روی یا می مانی ( مسئله اینست)  تا با این "شرایط"  بجنگی یا نه؟ اهل مقاومت هستی  یا نه؟ منظورم این نیست که فرهادی مجرم است یا خدایی نکرده خلافی انجام داده، فقط "قهرمان" یا یک الگوی مناسب نیست چرا که با این "شرایط" سخت در ایران نماند و از تبحرش در زمینه ی سینما در جهت پیشرفت سینمای ایران استفاده نکرد. ( پاورقی: اصغر فرهادی + خانواده از ایران خارج شده است.)

4. قیمت دلار هر روز گران تر از دیروز می شود. تحریم ها هر روز سنگین تر می شود. " شرایط" هر روز سخت تر می شود.

5.  حرف بالای خودم را پس می گیرم. من گفتم " آن چیزی که کم است مثل همیشه مرد عمل" اما باید اعتراف کنم اینطور نیست. ما در مقابل همه ی تحریم ها، همه ی فشار ها، سی و اندی سال است مقاومت کرده ایم. به بهانه ی شرایط تسلیم نشده ایم. ما در دفاع مقدس، هزاران مرد عمل داشته ایم که تا پای جان ایستادگی کرده اند. ما مردانی داشته ایم که در مقابل همه ی دنیا ایستاده اند. (در جنگ با عراق از 17 کشور اسیر داشتیم. یعنی علاوه بر تسلیحات و تجهیزاتی که کشور هایی مثل آلمان، انگلیس و آمریکا و... در اختیار صدام ملعون گذاشته بودند، از نظر نیروی انسانی هم کمک کرده بودند). در همین زمینه باید گفت که پیشرفت های هسته ای، نانو تکنولوژی، سلول های بنیادی و ... داشته ایم همه ما حصل زحمات کسانی بوده است که در همین " شرایط" سخت، قهرمانانه به کشور خدمت کرده اند، دلاورانه و بی نام و نشان به پیشرفت ایران کمک کرده اند و در واقع "شرایط" سخت هم برای آنها هم بوده است و آنها با ایستادگیشان شرایط را به نفع خود عوض کرده اند.

 

6.  این هم یادم آمد که چه گوارا ( بخوانید کسی که تسلیم "شرایط" نشد) را آمریکا ( ماموران سیا) کشت. ملت ما همه قهرمانند. همه در مقابل "شرایط" ی که دشمنان در این سالهای بعد از انقلاب ایجاد کرده اند، ایستادگی کرده اند. خودتان مقایسه کنید قبل و بعد از انقلاب را، بحرین را زمان پهلوی ها جدا کردند، آنها که انرژی هسته ای نداشتند، آنها که با آمریکایی ها رابطه  ی حسنه ای داشتند، آنها که جوانان ملت را به پایشان قربانی کردند(16 آذر) و آمریکا هیچ گاه فریاد "وا حقوق بشرا" سر نداد. تازه آن زمان بی بی سی فارسی هم نساخته بودند، "من و تو" هم نبود که نگران من و تو باشد. آنها از زمانی داعیه دار ما شدند که خواستیم عزتمند باشیم. خواستیم از "حقوق مسلم" خود دفاع کنیم. آنها فقط تبحر دارند در این که حافظه ی تاریخی ما را پاک کنند که یادمان نیاید چه بلایی سرمان آوردند. یادمان نیاید که ما نتیجه ایستادگی خود را دیده ایم. یادمان نیاید، همین که ذره ای از خاک کشورمان علی رغم همه دشمنی ها کم نشده است خود یک نشان افتخار برای من و شما ایرانی است. برای مزاح و با عرض معذرت می گویم اگر ایستادگی نکرده بودیم  و اگر همت ها نبودند الان بابای مان صدام بود. الان هم اگر ایستادگی نکنیم باید ننگ اینچنینی را از سربازان آمریکایی ببینیم.

7. البته باید اضافه کنم آمریکایی ها سعی دارند ما را بکشند و کشتن حتما به معنای گرفتن جان آدمی نیست. آنها اگر بتوانند روحیه مقاومت را از ما بگیرند، ما را کشته اند. بعد از آن می توانند همه چیز را از ما بگیرند. می توان جان، ناموس و وطن را به سادگی آب خوردن مال خود کنند. البته باید به این نکته هم اشاره کنم آنها در تمامی این سالها تلاش خود را کرده اند اما نتوانستند که هیچ، هر روز ضعیف تر شده اند و ما شاهد آنیم که هر روز اندیشه ی مقاومت در جهان گسترش پیدا می کند. نمونه ی کوچک آن گسترش برگزاری روز فلسطین ( مقاومت علیه صهیونیسم جهانی) در کشور های مختلف است که بنیانگذار آن امام خمینی (ره) رهبر عزیز ما است.

8. مقاومت، شرایط، تسلیم، قهرمان، ایستادگی، فرار) هر ایرانی می بایست با انتخاب از بین این کلمات، جمله ای را بسازد و آینده ی خویش را رغم بزند.

 

 

  • نیم نگاه
۰۱
اسفند

خدمت مقدس سربازی یکی از اصلی ترین دغدغه های پسران جوان است. گذراندن دو سال از بهترین سال های عمر اهمیت این دوران را دو چندان می کند که در ابن باره نکاتی زیر حائز اهمیت است.

مردمی کردن دفاع از خاک مقدس ایران اسلامی یکی از ابتکارات بکر امام خمینی (ره) است که بی شک نقش مهمی در قدرت کنونی نظامی ایران و دور کردن خطرات و تهدید ها از نظام جمهوری اسلامی داشته است. آموزش نظامی برای جوانان و آماده نگه داشتن کشور برای مقابله با هرگونه تهدید امری بدیهی و الزامی است اما مشکلات فعلی سربازی سبب گشته جوانان دوران سربازی را تضییع عمر خود بدانند. دوره ی آموزش نظامی که از 2 تا 4 ماه در کشورهای مختلف متغیر است می تواند آمادگی لازم جهت دفع هرگونه خطررا پدید آورد و این مابقی دوران سربازی است که ثمره خاصی نه برای فرد نه برای کشور تا کنون نداشته است لزوم تغییر در روند و شکل را نا گزیر می نماید.

سربازی
عدم استفاده از تخصص دانشجویان یکی از مشکلات سربازی فعلی است. باید از دانش این گروه نهایت استفاده را در رشد و توسعه کشور نمود و لازمه ی تحقق این امر این است که سیستمی طراحی شود که هر کس خدمت خود را با توجه به تخصصش بگذاراند و این امر نیازمند هدفمند نمودن دوران سربازی است. باید خدمت سربازی را تبدیل به یک تجربه کاری کرد که در این صورت هم فرد و هم نظام ذینفع خواهند بود.

امروزه سربازی یکی از مهم ترین سدهای ازدواج، به شمار می آید. با توجه به این که سن بلوغ در کشور ما و جهان کمتر شده است و کشور ما هم کشور جوانی است، جهت جلوگیری از مشکلات روانی و اجتماعی می بایست ازدواج را تسهیل نمود. خانواده ها سربازی را تهدیدی برای شروع یک زندگی موفق می دانند و جوانان متاهل نگران امرار معاش خود در این دورانند لذا جسارت شروع یک زندگی حداقلی را به خود نمی دهند. 

تحقیقات علمی نشان می دهد هر چه جوانان دیر تر ازدواج کنند تمایل آنها برای بچه دار شدن کمتر است با توجه به این که جمعیت جوان روند نزولی را طی می کند و از طرف دیگر ظرفیت های شغلی رو به افزایش است و با همین روند ازدواج و به الطبع آن زاد و ولد، کشور ما در آینده با بجران نیروی کار رو به رو می شود.


سربازی یکی از عوامل افزایش تعداد قبولی دختران نسبت به پسران در آموزش عالی است. این امر خطرات جدی ای را برای جامعه در آینده در بر می گیرد افزایش سطح توقع دختران یکی از همین آسیب هاست. هم کفو نبودن که عامل نا رضایتی از همسر می شود راهم باید در نظر گرفت.با توجه به این که بیش ترین جوانان حال حاضر کشور را متولدین سالهای بین 62 تا 69 تشکیل می دهند و همین گروه سنی هستند که پشت درب های کنکورند، سربازی را باید مانع بزرگی بر قبولی پسران دانست. در حالی که دختران بی هیچ دغدغه ای می توانند بارها و بارها در کنکور شرکت نمایند فکر سربازی پسران را مضطرب می نماید و مهلت سربازی مانع از ادامه تحصیل آنها می شود.

سربازی از آن دست دوران هایی است که هم تلخ است و هم شیرین، گریزی هم از چشیدن آن نیست. گاه تبدیل به بهترین دوران می شود و گاه به بدترین دوران. از همان دوران هایی که پدران برای مرد شدن پسران، لازم می دانند. ازهمان هایی که می توانی بهترن دوستان طول عمرت را پیدا کنی. از همان هایی که برای رفتنت آش درست می کنند. از همان رفتن هایی که می توانی ره صد ساله را یک شب طی کنی. مثل شهدای سربازی که مردانه این کار را کردند. و الان وظیفه من و تو جوان اینست که به کشورمان خدمت کنیم مثل همان شهید سرباز.الان وظیفه ما اینست که با علم و دانشمان به آبادانی کشور کمک کنیم و در این بین اگر لازم شد از همه چیزمان بگذریم مثل همان سرباز شهید که از جانش گذشت که ما جوانان مسلمان ایرانی نشان دادیم ابن کار راه هم می کنیم فقط باید مسولین راه را برای ما هموار کنند. هموار کردن یعنی از نیرو و استعداد ما همان جا استفاده کنند که باید.
  • نیم نگاه