نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

نیم نگاه

زیر نظر م.ح.ش

پیوندها

۱۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۲
دی
طی تحقیقات به عمل آمده, جمله " تا5 دقیقه دیگه آماده ام." خانوما و جمله " تا 5 دقیقه دیگه خونه ام." آقایون یه معنی رو میده...!
  • نیم نگاه
۰۱
دی
دکتر علی شریعتی :

« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست

که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید .

و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند

ممکن است در خودش بوجود آید.
  • نیم نگاه
۰۱
دی
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما. .شما..شما...شما ..شما..شما..شما ..شما..شما..شما ..شما..شما..شما ..شما..شما..شما ..شما...شما..شم ا..شما..شما..شم ا..شما..شما..شم ا..شما...شما..ش ما..شما..شما..ش ما..شما..شما..ش ما..شما..شما..ش ما...
شما خیلی تنبل هستین چون همه ی "شما"های بالا رو نخوندین و حتیمتوجه نشدین که یکی از اونا"سما" هست !...
.
.
الان دارین سعی می کنین که"سما" رو پیدا کنین ...!!
و از اینکه اونو پیدا نکردین نا امید شدین
  • نیم نگاه
۰۱
دی
خیار (گفت و شنود) - امروز - کیهان
گفت: اصحاب فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 اعلام کرده اند که جبهه اصلاحات، انتخابات را تحریم نمی کند!
گفتم: مگر قرار است وطن فروشان را هم به مجلس راه بدهند که آقایان حرف از تحریم انتخابات می زنند؟!
گفت: می گویند البته اصلاح طلبان انتخابات را تحریم نمی کنند ولی در انتخابات هم شرکت نمی کنند!
گفتم: ولی دستور العمل جرج سوروس این است که در انتخابات شرکت کنند تا بعداً بتوانندادعا کنند که تقلب شده است!
گفت: اتفاقاً سران فتنه هم گفته اند، اصلاح طلبان بدون تابلوی اصلاحات در انتخابات شرکت می کنند!
گفتم: یعنی عقلشان نمی رسد که فرمول جرج سوروس را دیگران هم می دانند و باز هم مثل جریان فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 دست فتنه گران وطن فروش رو می شود؟
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو رفته بود مسابقه 20 سوالی، به او گفتند جواب مسابقه خیار است ولی فوری نگو که ماجرا لو نرود. یارو پرسید در جیب جا می گیرد؟ مجری مسابقه گفت؛ نه. یارو با تعجب گفت؛ عجب خیار گنده ایه؟!
  • نیم نگاه
۰۱
دی
شاید آزادی برای یک قطار این باشه که در بین سبزه ها ودرختان بدون این که بخواد روی ریل خاصی بزارنش آزادانه زندگی کنه
  • نیم نگاه
۰۱
دی
آخــــــر و عاقبتِ زرنگ بازی ..!
________________________
یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ولی
به خاطر تصادفی که شده بود توی ترافیک گیر افتاده بود.
اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه تصمیم گرفت
همینجا کارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه کنه.
جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون میداد
یه اتفاق خیلی بدی افتاده! بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش
به محل تصادف فکری کرد و بعد فریاد زد:
بذارید رد شم... خواهش میکنم بزارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم!
ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟!
یه الاغ ..!
  • نیم نگاه
۰۱
دی
دوستی می گفت :

تو جاده شمال بودم، یه دفه یه گاو پرید وسط جاده منم محکم زدم

رو ترمز و خیلی عصبی شروع کردم بوق زدن که بره ، دیدم نه همینجوری وایساده وسط

جاده داره چپ چپ نگام میکنه ،یه جوری نگام میکرد انگار منتظر بود پیاده شم روشو

ببوسم ازش عذرخواهی کنم ، یعنی درگیر جذبش شده بودم ، بعد دو سه دیقه دیدم دیگه

خیلی بد داره نگا میکنه، اومدم پیاده شم دیدم گاوه یه نگا به من کرد یه نگا به تابلوی محل

عبور حیوانات اهلی اونور جاده، بعد با افسوس سرشو انداخت پایینو رفت، یعنی این

حرکتش از فحش  بدتر بود، کلی خجالت زدمون کرد، فقط مونده بود قبل رفتن

یکم نصیحتم کنه

  • نیم نگاه
۰۱
دی
نت هشت ساله بود که از صحبت پدر مادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای آن ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد.
آنت شنید که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد آنت با ناراحتی به اتاقش رفت ، از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها رو رو تخت ریخت و آنها رو شمرد . فقط دوازده دلار و پنجاه سنت.
بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود. بالاخره آنت حوصله اش سر رفت و سکه ها رو محکم رو شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جاخورد و گفت چه می خواهی؟ دخترک جواب داد ، برادرم خیلی مریضِ می خوام معجزه بخرم قیمتش چقدر است؟
دارو ساز با تعجب پرسید چی بخری عزیزم!!؟
دخترک توضیح داد ، برادر کوچکش چیزی در سرش رفته و بابام می گوید فقط معجزه می تواند او را نجات دهد من هم می خواهم معجزه بخرم ، قیمتش چقدر است.
داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولی ما اینجا معجره نمی فروشیم. چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا ، برادرم خیلی مریضه بابام هم پول نداره این همه پول منه من از کجا می تونم معجزه بخرم؟

مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید :چقدر پول داری؟ دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد مرد لبخندی زد و گفت: چه جالب!!! فکر کنم این پول برای خریدن معجزه کافی باشه و بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت من می خوام برادر و والدین تو را ببینم فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشه.
آن مرد دکتر هامیلتون بزرگترین جراح مغز و اعصاب شهر بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت. پس از جراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم یک معجزه واقعی بود،می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ دکتر لبخندی زد و گفت : دوازده دلار و پنجاه سنت
  • نیم نگاه
۰۱
دی
یک مادر می تواند از 10 فرزندش نگهداری کند
اما 10 فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند

برای سلامتی همه ی مادر های مهربان و دلسوز صلوات
  • نیم نگاه
۰۱
دی
رفتم تو سرچ گوگل تایپ کردم

“زن چه میخواهد؟”

گوگل بعد از ۲۰ دقیقه پاسخ داد

“ما همچنان در حال جستجو ایم !”

کاش می زدم اسراییل چه می خواهد که کلا هنگ می کرد

  • نیم نگاه